فصل چهارم : 

  

آسیب‏شناسى جامعه دینى و نقش حکومت در آسیب‏زایى آن از منظر نهج البلاغه 

  

جوامع انسانى در طول تاریخ خود، همواره از انواع انحرافات و آسیب‏هاى اجتماعى رنج‏برده‏اند لیکن هر قدر به دوران جدید نزدیک‏تر مى‏شویم، همان‏گونه که بر حجم آسیب‏هاى اجتماعى تهدیدکننده افزوده مى‏شود، بر میزان تلاش‏ها و کوشش‏ها در جهت رفع ناهنجارى‏ها و ایجاد زمینه‏هاى مناسب براى عدم بازگشت‏به وضعیت‏هاى نامطلوب نیز بیش‏تر مى‏شود . خاستگاه بحث در زمینه این تلاش و کوشش را مباحث آسیب‏شناسى تشکیل مى‏دهد . «آسیب‏شناسى‏» بحث و مطالعه درباره علل بیمارى و عوارض و علایم غیرعادى است که در مباحث اجتماعى اختلال‏ها، بى‏نظمى‏ها و نابسامانى‏هاى اجتماعى را با سه هدف عمده زیر بررسى مى‏کند:

1 . مطالعه و شناخت آسیب‏ها و علل پیدایش آن;

2 . پیش‏گیرى از وقوع انواع انحرافات در جامعه با هدف بهسازى محیط زندگى جمعى;

3 . درمان انحرافات اجتماعى با به کارگیرى روش‏هاى علمى و استفاده از شیوه‏هاى مناسب .

بنابراین، مطالعات آسیب‏شناسى اجتماعى با هدف تشکیل و تامین فرایندهاى سه‏گانه شناسایى، تشخیص و پیش‏گیرى یا درمان صورت مى‏گیرد که برایند آن، ارائه پیشنهاد و راه‏حل‏هاى مناسب براى رفع آفات و آسیب‏هاى اجتماعى و دفع آسیب‏هاى محتمل است1 .( گروه محققین، درآمدى بر جامعه‏شناسى اسلامى، دفتر همکارى حوزه و دانشگاه)

روش‏شناسى آسیب‏هاى اجتماعى

پیش از بررسى روش‏شناسى آسیب‏ها، لازم به ذکر است که در این مقاله، به دلیل وسعت‏بحث آسیب‏شناسى و عدم مجال کافى براى بررسى همه آن‏ها، آسیب‏ها در دو بخش عمده فرهنگى و سیاسى بررسى مى‏شوند .

امراض و اختلالات اجتماعى و فرهنگى برخلاف امراض و اختلالات روانى و جسمانى، داراى تعاریف روشنى نیستند و از این‏رو، ممکن است‏یک آفت و آسیب براى جامعه‏اى آسیب و براى جامعه‏اى دیگر، کاملا عادى و بهنجار جلوه کند . درعین حال، وظیفه شناسایى و تشخیص آسیب‏هاى فرهنگى در جوامع دینى، از آن‏رو که عناصر دینى با عناصر فرهنگى در آمیخته‏اند و فرهنگ جامعه شکل دینى به خود گرفته، داراى محتوا و معیارهاى دینى است، تا حدى آسان به نظر مى‏رسد; چرا که معیارها و ضوابط دینى برگرفته از قرآن و سنت عمدتا ثابت و لایتغیر است، بر خلاف جوامع لائیک که از چنین معیارهایى تهى است و همه چیز به محک عرف عام و تشخیص مردم سنجیده مى‏شود . بر این اساس یکى از شیوه‏هاى بررسى آسیب‏هاى اجتماعى را مى‏توان قضاوت عرف مردم دانست که به جوامعى اختصاص دارد که از الهامات و رهنمودهاى دین فاصله گرفته‏اند .

شیوه دیگر عمدتا بر فردیت و عقلانیت فردى تکیه دارد و در آن عقلانیت و ذهنیت فرد جایگزین سایر منابع شناختى مى‏گردد . از مشخصه‏هاى این شیوه، فردگرایى و گرایش به ذهنیت و داورى شخصى است . این‏جا نقطه عزیمت تکثرگرایى است که خود به طور طبیعى، عامل ایجاد نوعى هرج و مرج در ساختار فرهنگى جامعه مى‏باشد و در نتیجه، بى‏ثباتى سیاسى، اقتصادى، تربیتى و حتى دینى را به دنبال دارد .

دو شیوه یادشده بجز مواردى که به حسن و قبح ذاتى و عقلى مربوطند - که خود مؤید شرع هستند - به دلایل متعدد که در جاى خود قابل اثبات‏اند کارایى لازم و کافى را در بحث آسیب‏شناسى ندارند;

 1.بهره‏مندى شیوه دیگر که اختصاص به جامعه دینى دارد و از دو شیوه دیگر متمایز است . از روش‏هاى منطقى صحیح و استدلال‏هاى عقلانى و همچنین استفاده از منابع دینى - از جمله قرآن و سنت اهل‏بیت علیهم السلام - مى‏باشند .

از آن‏جا که بحث این مقاله بررسى آسیب‏شناسى و آسیب‏زدایى در جامعه دینى است و نهج‏البلاغه به عنوان یکى از منابع معتبر در مجموعه منابع دینى، عهده‏دار تحلیل‏هاى عقلانى - اجتماعى و از جمله توجه به آفات و آسیب‏هاى زندگى اجتماعى مى‏باشد، لذا در این زمینه، از این کتاب شریف و گفتار گهربار امام على علیه السلام بهره‏بردارى شده، و به ویژه که بخش اعظمى از گفتار حضرت در دورانى است که مردم جامعه، حکومت دینى را تجربه کرده و آن حضرت حاکمیت آن را به عهده دارد .

آسیب شناسی زمامداران از منظر امام علی (ع)

 

حکومت‏ها هرچند از نظر سیاسی، نظامی و اقتصادی مقتدر باشند، با مجموعه‏ای از آسیب‏ها مواجه‏اند که می‏تواند آن‏ها را تضعیف کند یا حتی به اضمحلال بکشاند.

در سطح کلان، عامل این آسیب‏ها ممکن است دشمنان داخلی و خارجی و یا خودی‏ها نظیر زمامداران و یا مردم باشند. از آن‏جا که معمولاً حکومت‏ها برای مقابله با دشمنان داخلی و خارجیِ خود، معمولاً برنامه‏ریزی و آمادگی لازم را فراهم می‏سازند، کمتر اتفاق می‏افتد که نظامی تثبیت شده، از طریق این خطرها به نابودی کشیده شود. امّا مهم‏ترین خطرها برای جامعه دینی، آسیب‏های وارد آمده از سوی خودی‏ها و به خصوص زمامداران است که ناآگاهی آنان از وظایف یا ناتوانی در انجام وظایف و یا انحراف آنان بزرگ‏ترین ضربه را به جامعه دینی وارد می‏آورد که نتیجه آن، یا انحراف از دستورهای دینی و یا اضمحلال جامعه اسلامی است.

فلسفه پذیرش مسؤولیت در هر حکومت، تلاش برای استحکام پایه‏های آن، اجرای دقیق قوانین، برقراری امنیت، تأمین رفاه و آسایش مردم، برطرف کردن مشکلات و گرفتاری‏ها، جبران ضعف‏ها و کمبودها، خشنود کردن مردم، دلگرم نمودن آنان نسبت به حکومت، تلاش برای شکوفایی و پیشرفت همه جانبه جامعه، دفاع از ارزش‏های مادی و معنوی نظام، آباد کردن شهرها و بازسازی ویرانی‏ها و... است. دست‏یابی به تمام یا بیشتر هدف‏های از پیش تعیین شده یک نظام حکومتی در گرو ادای وظیفه صحیح زمامداران و کارگزاران است. اگر زمامداران، نادرست، خودسر و بی‏برنامه عمل کنند، می‏توانند سخت‏ترین آسیب‏ها را بر نظام وارد سازند و چه بسا با توسل به کارهای خلاف شرع و قانون و خلاف شأن، عوامل سقوط و تباهی و بی‏اعتباری حکومت را نیز فراهم آورند.

امام علی(ع) با آگاهی کامل از این واقعیت، در بیانات خود در موارد مختلف به این آسیب‏ها و راه‏های مقابله با آن اشاره کرده‏اند. این مقاله در سطور آتی با تکیه بر کلام آن حضرت و نیز شواهد تاریخی به آن‏ها می‏پردازد.

1. خیانت

مؤثرترین راه آسیب‏پذیری نظام، نفوذ پدیده شوم خیانت در سیستم کارگزاری و نظام اجرایی کشور است. بر اساس حکم عقل و منطق، خیانت در هر شرایط و از هر کسی ناپسند و غیرموجّه است، ولی خیانت کارگزاران و زمامداران به نظام، مردم و رهبر

بدترین نوع خیانت است. امام علی(ع) می‏فرماید:

همانا بزرگ‏ترین خیانت، خیانت به مردم، و رسواترین دغلکاری، دغلبازی با رهبران و امامان است.

به خدا سوگند! من می‏دانستم که مردم شام به زودی بر شما [کوفیان[ پیروز خواهند شد؛ زیرا آنان... نسبت به رهبر خود امانتدار، و شما نسبت به امام خود خیانتکارید...، اگر من یک کاسه چوبی را به یکی از شما به رسم امانت بسپارم، می‏ترسم خیانت کنید و بند آن را بدزدید.»

تاریخ دفتری است که خیانت بسیاری از کارگزاران را در خود ثبت کرده است. خیانت ابولُبابه در افشای تصمیم پیامبر(ص) در مورد نبرد با بنی‏قریظه خیانت حاطب بن أبی‏بَلْتَعَه در رساندن خبر حمله قریب الوقوع پیامبر(ص) به مکه، و خیانت جریر بن عبدالله بجلی نمونه‏هایی از این موارد است. جریر به نمایندگی از طرف حضرت علی(ع) برای ابلاغ پیام امام به معاویه و مذاکره با وی و دعوت او به بیعت با امام رهسپار شام شد. معاویه مقدم وی را گرامی داشت و در پذیرایی از او و بخشش به وی بسیار کوشید. نماینده امام کار را اطاله داد و بیش از یک ماه در آن‏جا اقامت گزید و با چشمداشت به کیسه‏های زر و سیم معاویه در ادای وظیفه خیانت ورزید. گزارش خیانت و مداهنه و تساهل وی به امام رسید. او نزد امام بازگشت و با شنیدن توبیخات، از آن حضرت جدا شد. حضرت دستور داد طبق فرمان پیامبر(ص) خانه وی را آتش زدند.

حضرت با قاطعیت با کارگزاران خائن برخورد می‏کرد. برای نمونه ایشان در نامه‏ای شدیداللحن به اشعَث بن قیس هنگامی که در بیت‏المال خیانت کرده بود، فرمود:

آنچه بر عهده توست ادا نما، وگرنه گردن تو را با شمشیر خواهم زد.

اشعث در دوران زمامداری‏اش صدهزاردرهم اندوخته بود. امام فرمان داد تا آن را پس دهد. او گفت: این ثروت را در دوران حکومت شما به دست نیاورده‏ام. امام فرمود:

به خدا سوگند، اگر آن را در بیت المال مسلمانان حاضر نسازی، این شمشیر را چنان بر تو فرود آورم که هر چه خواست، از تو باز ستانَد.

در جای دیگر به فرمانروای مصر ـ مالک اشتر ـ فرمان می‏دهد که با این پدیده شوم نفرت‏انگیز با قاطعیت مبارزه کند و خیانتکاران را به سزای اعمال زشتشان برساند:

ای مالک! از همکاران نزدیکت سخت مراقبت کن. اگر یکی از آنان دست به خیانت یازید و گزارش بازرسانت آن را تأیید کرد، به همین مقدار گواهی قناعت کن و او را با تازیانه کیفر نما و از آنچه در اختیار دارد او را عزل کن و در جایگاه خواریش بنشان، و داغ خیانت بر چهره‏اش بگذار و قلاده ننگ و بدنامی به گردنش بیاویز.

این شدت و قاطعیت درجه آسیب‏پذیری نظام از خیانت را روشن می‏کند. نظام‏هایی که به خیانت کارگزاران خود رسیدگی نکنند، سرانجام محتوم آنان شکست خواهد بود. برای مثال انقراض نظام امویان را می‏توان در خیانت حاکمان آن جستجو کرد. نظام اموی به اعتراض مردم توجهی نمی‏کرد و اگر هم مجبور می‏شد یا سیاست‏شان اقتضا می‏کرد، کارگزار خائن را از شهری عزل می‏کردند و در شهری دیگر بر منصبی دیگر می‏گماردند و زمامدار دیگری را که در خیانت دست کمی از قبلی نداشت نصب می‏کردند. مثلاً در مدینه سه بار مروان بن حکم و ولید بن عتبه به جای یکدیگر عزل و نصب شدند. آنان همچون مهره‏هایی بودند که به‏دست حاکمان جابه‏جا می‏شدند.

2. ضعف مدیریت

یکی از راههای آسیب‏پذیری نظام‏های سیاسی و اجتماعی ضعف مدیریت زمامداران و کارگزاران حکومتی و ناتوانی آن‏ها در اداره امور جاری کشور است. در طول تاریخ هر زمان افراد ضعیف و سست عنصر رهبری جوامع یا مسؤولیت بخشی از حکومت را به عهده گرفته‏اند، خسارات فراوانی بر دولت، ملت و نظام سیاسی وارد کرده‏اند. امام علی(ع) از پذیرش مسؤولیت بدون لیاقت و شایستگی انتقاد می‏کند و از بیعت مردم با ابابکر پس از رحلت پیامبر(ص) اظهار شگفتی می‏نماید.

آگاه باشید به خدا سوگند، پسر ابوقحافه در حالی جامه خلافت را بر تن کرد که خوب می‏دانست جایگاه من در حکومت اسلامی همانند محور سنگ‏های آسیاست و آن جز بر محور من نمی‏چرخد [کسی چون من شایستگی این مقام را ندارد] و خوب می‏دانست چشمه‏سارهای علم و دانش از دامن کوهسار وجودم جاری است، و مرغان دور پرواز اندیشه‏ها را به ژرفای آسمان عظمتم راه نیست... شگفتا! ابابکر که در حیات خود از مردم می‏خواست عذر او را بپذیرند، چگونه به هنگام مرگ آن را به دیگری واگذار کرد؟! به راستی هر دو [عمر و ابوبکر] از پستان شتر خلافت دوشیدند و نوشیدند، و سرانجام حکومت را در اختیار کسی قرارداد که مجموعه‏ای از خشونت، سختگیری، اشتباه و پوزش‏طلبیبود...

امام از مدیران صالح استفاده می‏کرد که ممکن بود در مدیریت ضعف داشته باشند، اما ایشان آن ضعف‏ها را نادیده نمی‏گرفت. حضرت در نامه‏ای به کمیل بن زیاد نخعی والی هیت، ضعف مدیریت او را نکوهیده است:

ای کمیل! سستی انسان در انجام دادن کارهایی که بر عهده اوست و پافشاری در کاری خارج از مسؤولیتش نشانه ناتوانی آشکار و اندیشه‏ای ویرانگر است... ای کمیل! تو در آن سامان پلی شده‏ای تا دشمنان از آن بگذرند و بر دوستانت هجوم آورند؛ زیرا نه قدرتی داری که با آنان نبرد کنی و نه هیبتی داری که از تو حساب برند و بگریزند، نه مرزی را حفظ می‏کنی و نه می‏توانی شوکت دشمن را در هم بکوبی، نه نیازهای مردمت را بر طرف می‏کنی، و نه امامت را راضی نگه می‏داری.

از آن‏جا که انتخاب مدیرانِ کارآمد و دلسوز مدّ نظر امام علی(ع) بود، هنگامی که مشاهده کرد محمد بن ابی‏بکر در اداره شهر مصر ناتوان است، مردی لایق و کارآزموده و مدیری مدبر چون مالک را به ولایت آن سامان گمارد و از محمد بن ابی‏بکر که از این موضوع ناراحت شده بود، دلجویی کرد. پس از شهادت محمد بن ابی‏بکر فرمود:

من می‏خواستم هاشم بن عتبه را والی آن‏جا قرار دهم که اگر او والی می‏شد، عمروعاص نمی‏توانست دروازه‏های مصر را بگشاید، در عین این که هیچ مذمت و سرزنشی متوجه محمد بن ابی‏بکر نیست.

در نامه‏ای به محمد بن ابی‏بکر نیز می‏نویسد:

اگر تو را از فرمانداری مصر عزل کردم، در عوض فرماندار جایی کردم که اداره‏اش بر تو آسان‏تر و حکومت تو در آن سامان خوشتر است.

مدیر قوی می‏تواند پاسخگوی مردم باشد و اگر عمّال، کارگزاران، معاونان و مجریان در انجام اموری درمانده شدند، خود مدیران بایستی توانایی به سرانجام رساندن امور را داشته باشند. حضرت علی(ع) به مالک فرمان می‏دهد:

... در آن‏جا که معاونان تو از پاسخ دادن به مشکلات کارگزاران درمانده‏اند خود اقدام نما.

3. استبداد و خودرایی

استبداد پدیده‏ای ضداخلاقی است که ممکن است دامنگیر هر زمامداری شود و نظامی را به سقوط کشاند و ارزش‏ها و اعتبارات بسیاری را بر باد فنا دهد و خسارات جبران‏ناپذیر مادی و معنوی برجای گذارد. امام علی(ع) در نهج‏البلاغه، سلطنت و قدرت سیاسی و اجرایی را در صورتی که به همراه خودسازی معنوی زمامداران نباشد، عامل پیدایش استبداد آنان معرفی می‏کند و آن را عامل هلاکت و تباهی زمامداران می‏داند. آن‏گاه که پرونده قتل خلیفه سوم را بررسی می‏کند، در یک کلام استبداد عثمان و بی طاقتی مردم را عامل پیدایش آن حادثه ذکر می‏کند:

... من جریان عثمان را به نحو خلاصه و جامع برای شما بیان می‏کنم؛ عثمان استبداد ورزید و چه بد استبدادی، و شما شورشیان (از اهالی کوفه، مصر، مدینه) نیز بیتابی کردید و از حد گذراندید، و چه بیتابی زشتی.

در سخنی دیگر، نافرمانی مردم از حکومت و استبداد و زیاده‏روی والیان در برابر مردم را عامل مشکلات فراوان و جبران‏ناپذیر معرفی می‏کند:

اگر مردم بر زمامدارن چیره شوند و نافرمانی کنند، و یا زمامداران در برابر مردم زیاده‏طلبی و استبداد پیشه سازند، وحدت کلمه از بین می‏رود و نشانه‏های ستم آشکار، نیرنگ بازی در دین فراوان، راههای شناخته شده سنتها متروک، هواپرستی رایج، احکام دین تعطیل، کینه توزی و بد دلی فراوان خواهد شد، و مردم در برابر تعطیل شدن حق و رواج باطل بی تفاوت، نیکان خوار و ذلیل، اشرار و بَدان قدرتمند و کیفر الهی بر بندگان بزرگ و دردناک خواهد شد.

کارگزاران حکومت باید مجری سیاست‏های حکومت و حاکم باشند و البته این با اظهارنظر و مشورت در امور منافات ندارد. برای تبیین این مهم حضرت به ابن عباس فرمود:

لَکَ أَنْ تُشیرَ عَلیَّ و أَری، فَإنْ عَصَیتُکَ فأَطعْنی.

این وظیفه توست که در هنگام مشورت نظر خود را اعلام داری، اما اگر بر خلاف نظر تو عمل کردم، باید از دستور من اطاعت کنی.

حضرت در نامه‏ای به اشعَث بن قیس کِندی وی را از استبداد و خودرأیی نهی می‏کند:

... تو را نرسد که آنچه خواهی، به شهروندان فرمایی و بدون دستور، به کاری دشوار درآیی.

حضرت به ابوموسی اشعری حاکم کوفه نامه‏ای نوشت و فرمان داد برای مبارزه بناکثین نیرو اعزام کند. وی از این فرمان سرپیچید و با خودرأیی با دستور امام مخالفت کرد و مردم را به همکاری نکردن با امام تشویق می‏نمود. حضرت نامه‏ای تند و با عتاب تمام برایش فرستاد و چنین نوشت:

ای فرزند تکبر و فریب و ای پیرو نیاکان کافر و جاهل متعصب! به خدا سوگند، معتقد بودم که دوری تو از این حکومت، که خداوند تو را شایسته آن قرار نداده و برایت بهره و نصیبی در آن وضع نکرده است، به‏زودی تو را از پاسخگویی به فرمانم منع خواهد کرد و باعث شورش و طغیانت خواهد شد... .

حضرت او را عزل کرد و تهدید فرمود که در صورت مقاومت، کشته خواهد شد.

خودرایی فرماندهان نظامی در جنگ صفین یکی از عوامل مهم سستی سپاه امیرمؤمنان(ع) شد. مخالفت علنی اشعث بن قیس که فرمانده میمنه سپاه و نیروهای یمنی ربیعه و کنده بود، در آن‏جا صورت گرفت. نافرمانی او در ادامه جنگ موجب شد حضرت وی را عزل کند.

4. کوتاهی زمامداران در انجام وظایف و پرداختن به کارهای غیر ضروری

یکی از نقاط ضعف دستگاه‏های اجرایی، کم‏کاری و انجام ندادن کارهای اولیه و حیاتی در حوزه وظایف تعیین شده است. امام علی(ع) کوتاهی زمامداران در انجام مسؤولیت و پرداختن به کارهای فرعی و غیرمرتبط با مسؤولیت را یکی دیگر از عوامل آسیب پذیری نظام و حکومت و سبب ناامن شدن مرزها، سلب امنیت از شهرها، ناراضی شدن رهبر از کارگزاران و نشانه بی‏کفایتی معرفی می‏کند.

حضرت در نامه‏ای به کمیل بن زیاد نخعی، والی هیت، اقدام او را در حمله به قرقیسا و نسنجیده رها ساختن حوزه مأموریتش، نکوهش می‏کند و می‏فرماید:

ای کمیل! اقدام تو به جنگ با مردم قرقیسا در مقابل رها کردن پاسداری از مرزهایی که تو را بر آن گمارده بودیم و کسی در آن‏جا نیست تا آن را حفظ کند، و سپاه دشمن را دور سازد، اندیشه‏ای است باطل...

هم‏چنین حضرت در نامه‏ای به منذر بن جارود چنین می‏نویسد:

به من خبر رسیده است که کارهای بسیاری را بر زمین می‏گذاری و به سرگرمی و تفریح و صید بیرون می‏روی و در ثروت خداوند، نسبت به بادیه‏نشینان قبیله‏ات گشاده‏دستی می‏کنی، گویا میراث پدر و مادر توست.

حضرت او را عزل کرد و به زندان انداخت و از وی سی هزار درهم غرامت گرفت.

امام(ع) زمانی که مالک را به فرماندهی منصوب کرد، او را چنین ستود و معرفی نمود:

مالک کسی است که بیم سستی و لغزش بر او نمی‏رود. کُندی نمی‏کند آن‏جا که شتاب باید، و شتاب نمی‏گیرد آن‏جا که کُندی شاید.

هم‏چنین امام علی(ع) به مالک اشتر، تأکید می‏کند که:

ای مالک! مبادا در کاری که وقت آن نرسیده است، شتاب کنی یا در کاری که وقت آن رسیده است سستی ورزی... بکوش هرکار را در جای خود و زمان مخصوص به خود انجام دهی.

5. ستم بر مردم

خطرناکترین پدیده‏ای که سلامت و اقتدار هر نظامی را تهدید می‏کند، ستم زمامداران بر مردم است. امام علی(ع) مظهر عدل الهی در زمین و کانون مهر و محبت به بندگان خداست، تا آن‏جا که او را بزرگ‏ترین شهید راه عدالت (قتل فی محراب عبادته لشدة عدالته) معرفی کرده‏اند. حضرت نشانه‏های ستمگران و انواع ستم‏ها را بیان فرموده و ستمگری را نکوهیده است. ایشان ستم را در سه دسته طبقه‏بندی می‏کنند: ستم نابخشودنی (شرک به خدا)، ستم بخشودنی (گناه و ستم برخویشتن)، ستم قابل پیگیری (ستم بر دیگران).

امام علی(ع) برای ستمگران سه نشانه ذکر می‏نماید:

مردان ستمگر را سه نشانه است: سرکشی از فرمان مافوق، زورگویی و ستم به زیردستان و همکاری و یاری رساندن به ستمگران.

در دیدگاه امام علی(ع) زمامداران ستمگر بدترین مردم نزد خدا هستند:

بدترین مردم در نزد خداوند، رهبر ستمگری است که خود گمراه و عامل گمراهی دیگران می‏باشد... .

حضرت در بیانی دیگر ستمگران را برای رهبری جامعه، ناشایسته و نالایق معرفی می‏فرماید و یادآور می‏شود که ستمگری، دشمنی و جنگ با خداست.

از دیدگاه نهج‏البلاغه یکی از مهم‏ترین عوامل سقوط و شکست نظام‏های سیاسی، ستمگری بر مردم است. حضرت، خطاب به مالک می‏فرماید:

کسی که به بندگان خدا ستم روادارد، خدا به جای بندگانش دشمن اوخواهد بود، و آن را که خدا دشمن شود، دلیل او را نپذیرد؛ چراکه با خدا سر جنگ دارد تا آن‏گاه که دست از ستمگری بکشد و توبه کند و چیزی چون ستمکاری، نعمت خدا را دگرگون نمی‏کند، و کیفر او را نزدیک نمی‏سازد، که خدا نفرین ستمدیدگان را می‏شنود و در کمین ستمکاران است.

6. فاصله گرفتن از مردم

یکی از راه‏های آسیب‏پذیری و تضعیف حکومت، فاصله گرفتن زمامداران از مردم و رنجش خاطر آنان از حکومت است. اگر نظامی بتواند رضایت عمومی را به نفع خود جلب نماید، به یقین از حمایت‏های آنان در حوادث و مشکلات مهم برخوردار خواهد بود و در مقابل، اگر با نارضایتی عمومی مواجه باشد، در مشکلات و حوادث غیرمترقبه نه‏تنها حمایت نخواهد شد، بلکه مورد اعتراض و خشم مردم نیز قرار خواهد گرفت.

فاصله گرفتن از مردم موجب عدم تشخیص درست حق و باطل می‏شود و باعث بدبینی مردم به کارگزار و اصل نظام و حکومت، و نیز موجب شکاف عمیق میان مردم و حکومت می‏گردد. این سه پیامد شوم، از عملکرد بد کارگزاران متوجه هر نظام می‏شود. سرنگونی اکثر حکومت‏های طاغوتی دنیا نیز ناشی از مخالفت‏های مردمی و فاصله گرفتن آن‏ها از مردم است.

امام علی(ع) در فرمانش به مالک، بیشترین حساب را برای توده مردم باز نموده و وی را به جلب رضایت مردم و بر طرف کردن فاصله‏های حکومت با مردم فرمان داده است:

ای مالک! قلب خویش را مملو از رحمت و محبت و لطف نسبت به مردم خود کن، و مبادا که چون حیوان درنده‏ای خوردن آنان را غنیمت شماری.

و در جای دیگر به مالک فرمان می‏دهد که سعی او در جلب رضایت توده مردم باشد:

ای مالک! باید پسندیده‏ترین کارها نزد تو اموری باشد که با حق و عدل موافق‏تر، و با رضایت توده مردم هماهنگ‏تر است؛ زیرا خشم توده مردم خشنودی خواص را بی اثر می‏کند، و ناخشنودی خواص و اطرافیان با رضایت عامه مردم جبران‏پذیر است.

در قسمت دیگری از عهد نامه مالک، فرمان می‏دهد که با نیکوکاری، درجه وفاداری و خوش‏بینی مردم به حکومت را بالا ببرد تا بتواند به آنان اعتماد کند:

بدان ای مالک! هیچ وسیله‏ای برای جلب اعتماد والی به رعیت، بهتر از نیکوکاری به آنان و تخفیف مالیات و عدم اجبار آنان به کاری که دوست ندارند، نیست. پس در این راه آن قدر بکوش تا به وفاداری رعیت خوش‏بین شوی که این خوش‏بینی بار سنگین و رنج‏آور مشکلات را از تو برمی‏دارد.

و در بخش دیگر از آن عهد نامه سفارش می‏کند اگر مردم به تو مراجعه کردند با بذل و بخشش گره از کارشان بگشای و اگر کاری برایشان انجام ندادی با خوشرویی و عذرخواهی، از ناراضی شدن و فاصله گرفتنشان از حکومت جلوگیری کن.