فصل چهارم :
آسیبشناسى جامعه دینى و نقش حکومت در آسیبزایى آن از منظر نهج البلاغه
جوامع انسانى در طول تاریخ خود، همواره از انواع انحرافات و آسیبهاى اجتماعى رنجبردهاند لیکن هر قدر به دوران جدید نزدیکتر مىشویم، همانگونه که بر حجم آسیبهاى اجتماعى تهدیدکننده افزوده مىشود، بر میزان تلاشها و کوششها در جهت رفع ناهنجارىها و ایجاد زمینههاى مناسب براى عدم بازگشتبه وضعیتهاى نامطلوب نیز بیشتر مىشود . خاستگاه بحث در زمینه این تلاش و کوشش را مباحث آسیبشناسى تشکیل مىدهد . «آسیبشناسى» بحث و مطالعه درباره علل بیمارى و عوارض و علایم غیرعادى است که در مباحث اجتماعى اختلالها، بىنظمىها و نابسامانىهاى اجتماعى را با سه هدف عمده زیر بررسى مىکند:
1 . مطالعه و شناخت آسیبها و علل پیدایش آن;
2 . پیشگیرى از وقوع انواع انحرافات در جامعه با هدف بهسازى محیط زندگى جمعى;
3 . درمان انحرافات اجتماعى با به کارگیرى روشهاى علمى و استفاده از شیوههاى مناسب .
بنابراین، مطالعات آسیبشناسى اجتماعى با هدف تشکیل و تامین فرایندهاى سهگانه شناسایى، تشخیص و پیشگیرى یا درمان صورت مىگیرد که برایند آن، ارائه پیشنهاد و راهحلهاى مناسب براى رفع آفات و آسیبهاى اجتماعى و دفع آسیبهاى محتمل است1 .( گروه محققین، درآمدى بر جامعهشناسى اسلامى، دفتر همکارى حوزه و دانشگاه)
روششناسى آسیبهاى اجتماعى
پیش از بررسى روششناسى آسیبها، لازم به ذکر است که در این مقاله، به دلیل وسعتبحث آسیبشناسى و عدم مجال کافى براى بررسى همه آنها، آسیبها در دو بخش عمده فرهنگى و سیاسى بررسى مىشوند .
امراض و اختلالات اجتماعى و فرهنگى برخلاف امراض و اختلالات روانى و جسمانى، داراى تعاریف روشنى نیستند و از اینرو، ممکن استیک آفت و آسیب براى جامعهاى آسیب و براى جامعهاى دیگر، کاملا عادى و بهنجار جلوه کند . درعین حال، وظیفه شناسایى و تشخیص آسیبهاى فرهنگى در جوامع دینى، از آنرو که عناصر دینى با عناصر فرهنگى در آمیختهاند و فرهنگ جامعه شکل دینى به خود گرفته، داراى محتوا و معیارهاى دینى است، تا حدى آسان به نظر مىرسد; چرا که معیارها و ضوابط دینى برگرفته از قرآن و سنت عمدتا ثابت و لایتغیر است، بر خلاف جوامع لائیک که از چنین معیارهایى تهى است و همه چیز به محک عرف عام و تشخیص مردم سنجیده مىشود . بر این اساس یکى از شیوههاى بررسى آسیبهاى اجتماعى را مىتوان قضاوت عرف مردم دانست که به جوامعى اختصاص دارد که از الهامات و رهنمودهاى دین فاصله گرفتهاند .
شیوه دیگر عمدتا بر فردیت و عقلانیت فردى تکیه دارد و در آن عقلانیت و ذهنیت فرد جایگزین سایر منابع شناختى مىگردد . از مشخصههاى این شیوه، فردگرایى و گرایش به ذهنیت و داورى شخصى است . اینجا نقطه عزیمت تکثرگرایى است که خود به طور طبیعى، عامل ایجاد نوعى هرج و مرج در ساختار فرهنگى جامعه مىباشد و در نتیجه، بىثباتى سیاسى، اقتصادى، تربیتى و حتى دینى را به دنبال دارد .
دو شیوه یادشده بجز مواردى که به حسن و قبح ذاتى و عقلى مربوطند - که خود مؤید شرع هستند - به دلایل متعدد که در جاى خود قابل اثباتاند کارایى لازم و کافى را در بحث آسیبشناسى ندارند;
1.بهرهمندى شیوه دیگر که اختصاص به جامعه دینى دارد و از دو شیوه دیگر متمایز است . از روشهاى منطقى صحیح و استدلالهاى عقلانى و همچنین استفاده از منابع دینى - از جمله قرآن و سنت اهلبیت علیهم السلام - مىباشند .
از آنجا که بحث این مقاله بررسى آسیبشناسى و آسیبزدایى در جامعه دینى است و نهجالبلاغه به عنوان یکى از منابع معتبر در مجموعه منابع دینى، عهدهدار تحلیلهاى عقلانى - اجتماعى و از جمله توجه به آفات و آسیبهاى زندگى اجتماعى مىباشد، لذا در این زمینه، از این کتاب شریف و گفتار گهربار امام على علیه السلام بهرهبردارى شده، و به ویژه که بخش اعظمى از گفتار حضرت در دورانى است که مردم جامعه، حکومت دینى را تجربه کرده و آن حضرت حاکمیت آن را به عهده دارد .
آسیب شناسی زمامداران از منظر امام علی (ع)
حکومتها هرچند از نظر سیاسی، نظامی و اقتصادی مقتدر باشند، با مجموعهای از آسیبها مواجهاند که میتواند آنها را تضعیف کند یا حتی به اضمحلال بکشاند.
در سطح کلان، عامل این آسیبها ممکن است دشمنان داخلی و خارجی و یا خودیها نظیر زمامداران و یا مردم باشند. از آنجا که معمولاً حکومتها برای مقابله با دشمنان داخلی و خارجیِ خود، معمولاً برنامهریزی و آمادگی لازم را فراهم میسازند، کمتر اتفاق میافتد که نظامی تثبیت شده، از طریق این خطرها به نابودی کشیده شود. امّا مهمترین خطرها برای جامعه دینی، آسیبهای وارد آمده از سوی خودیها و به خصوص زمامداران است که ناآگاهی آنان از وظایف یا ناتوانی در انجام وظایف و یا انحراف آنان بزرگترین ضربه را به جامعه دینی وارد میآورد که نتیجه آن، یا انحراف از دستورهای دینی و یا اضمحلال جامعه اسلامی است.
فلسفه پذیرش مسؤولیت در هر حکومت، تلاش برای استحکام پایههای آن، اجرای دقیق قوانین، برقراری امنیت، تأمین رفاه و آسایش مردم، برطرف کردن مشکلات و گرفتاریها، جبران ضعفها و کمبودها، خشنود کردن مردم، دلگرم نمودن آنان نسبت به حکومت، تلاش برای شکوفایی و پیشرفت همه جانبه جامعه، دفاع از ارزشهای مادی و معنوی نظام، آباد کردن شهرها و بازسازی ویرانیها و... است. دستیابی به تمام یا بیشتر هدفهای از پیش تعیین شده یک نظام حکومتی در گرو ادای وظیفه صحیح زمامداران و کارگزاران است. اگر زمامداران، نادرست، خودسر و بیبرنامه عمل کنند، میتوانند سختترین آسیبها را بر نظام وارد سازند و چه بسا با توسل به کارهای خلاف شرع و قانون و خلاف شأن، عوامل سقوط و تباهی و بیاعتباری حکومت را نیز فراهم آورند.
امام علی(ع) با آگاهی کامل از این واقعیت، در بیانات خود در موارد مختلف به این آسیبها و راههای مقابله با آن اشاره کردهاند. این مقاله در سطور آتی با تکیه بر کلام آن حضرت و نیز شواهد تاریخی به آنها میپردازد.
1. خیانت
مؤثرترین راه آسیبپذیری نظام، نفوذ پدیده شوم خیانت در سیستم کارگزاری و نظام اجرایی کشور است. بر اساس حکم عقل و منطق، خیانت در هر شرایط و از هر کسی ناپسند و غیرموجّه است، ولی خیانت کارگزاران و زمامداران به نظام، مردم و رهبر
بدترین نوع خیانت است. امام علی(ع) میفرماید:
همانا بزرگترین خیانت، خیانت به مردم، و رسواترین دغلکاری، دغلبازی با رهبران و امامان است.
به خدا سوگند! من میدانستم که مردم شام به زودی بر شما [کوفیان[ پیروز خواهند شد؛ زیرا آنان... نسبت به رهبر خود امانتدار، و شما نسبت به امام خود خیانتکارید...، اگر من یک کاسه چوبی را به یکی از شما به رسم امانت بسپارم، میترسم خیانت کنید و بند آن را بدزدید.»
تاریخ دفتری است که خیانت بسیاری از کارگزاران را در خود ثبت کرده است. خیانت ابولُبابه در افشای تصمیم پیامبر(ص) در مورد نبرد با بنیقریظه خیانت حاطب بن أبیبَلْتَعَه در رساندن خبر حمله قریب الوقوع پیامبر(ص) به مکه، و خیانت جریر بن عبدالله بجلی نمونههایی از این موارد است. جریر به نمایندگی از طرف حضرت علی(ع) برای ابلاغ پیام امام به معاویه و مذاکره با وی و دعوت او به بیعت با امام رهسپار شام شد. معاویه مقدم وی را گرامی داشت و در پذیرایی از او و بخشش به وی بسیار کوشید. نماینده امام کار را اطاله داد و بیش از یک ماه در آنجا اقامت گزید و با چشمداشت به کیسههای زر و سیم معاویه در ادای وظیفه خیانت ورزید. گزارش خیانت و مداهنه و تساهل وی به امام رسید. او نزد امام بازگشت و با شنیدن توبیخات، از آن حضرت جدا شد. حضرت دستور داد طبق فرمان پیامبر(ص) خانه وی را آتش زدند.
حضرت با قاطعیت با کارگزاران خائن برخورد میکرد. برای نمونه ایشان در نامهای شدیداللحن به اشعَث بن قیس هنگامی که در بیتالمال خیانت کرده بود، فرمود:
آنچه بر عهده توست ادا نما، وگرنه گردن تو را با شمشیر خواهم زد.
اشعث در دوران زمامداریاش صدهزاردرهم اندوخته بود. امام فرمان داد تا آن را پس دهد. او گفت: این ثروت را در دوران حکومت شما به دست نیاوردهام. امام فرمود:
به خدا سوگند، اگر آن را در بیت المال مسلمانان حاضر نسازی، این شمشیر را چنان بر تو فرود آورم که هر چه خواست، از تو باز ستانَد.
در جای دیگر به فرمانروای مصر ـ مالک اشتر ـ فرمان میدهد که با این پدیده شوم نفرتانگیز با قاطعیت مبارزه کند و خیانتکاران را به سزای اعمال زشتشان برساند:
ای مالک! از همکاران نزدیکت سخت مراقبت کن. اگر یکی از آنان دست به خیانت یازید و گزارش بازرسانت آن را تأیید کرد، به همین مقدار گواهی قناعت کن و او را با تازیانه کیفر نما و از آنچه در اختیار دارد او را عزل کن و در جایگاه خواریش بنشان، و داغ خیانت بر چهرهاش بگذار و قلاده ننگ و بدنامی به گردنش بیاویز.
این شدت و قاطعیت درجه آسیبپذیری نظام از خیانت را روشن میکند. نظامهایی که به خیانت کارگزاران خود رسیدگی نکنند، سرانجام محتوم آنان شکست خواهد بود. برای مثال انقراض نظام امویان را میتوان در خیانت حاکمان آن جستجو کرد. نظام اموی به اعتراض مردم توجهی نمیکرد و اگر هم مجبور میشد یا سیاستشان اقتضا میکرد، کارگزار خائن را از شهری عزل میکردند و در شهری دیگر بر منصبی دیگر میگماردند و زمامدار دیگری را که در خیانت دست کمی از قبلی نداشت نصب میکردند. مثلاً در مدینه سه بار مروان بن حکم و ولید بن عتبه به جای یکدیگر عزل و نصب شدند. آنان همچون مهرههایی بودند که بهدست حاکمان جابهجا میشدند.
2. ضعف مدیریت
یکی از راههای آسیبپذیری نظامهای سیاسی و اجتماعی ضعف مدیریت زمامداران و کارگزاران حکومتی و ناتوانی آنها در اداره امور جاری کشور است. در طول تاریخ هر زمان افراد ضعیف و سست عنصر رهبری جوامع یا مسؤولیت بخشی از حکومت را به عهده گرفتهاند، خسارات فراوانی بر دولت، ملت و نظام سیاسی وارد کردهاند. امام علی(ع) از پذیرش مسؤولیت بدون لیاقت و شایستگی انتقاد میکند و از بیعت مردم با ابابکر پس از رحلت پیامبر(ص) اظهار شگفتی مینماید.
آگاه باشید به خدا سوگند، پسر ابوقحافه در حالی جامه خلافت را بر تن کرد که خوب میدانست جایگاه من در حکومت اسلامی همانند محور سنگهای آسیاست و آن جز بر محور من نمیچرخد [کسی چون من شایستگی این مقام را ندارد] و خوب میدانست چشمهسارهای علم و دانش از دامن کوهسار وجودم جاری است، و مرغان دور پرواز اندیشهها را به ژرفای آسمان عظمتم راه نیست... شگفتا! ابابکر که در حیات خود از مردم میخواست عذر او را بپذیرند، چگونه به هنگام مرگ آن را به دیگری واگذار کرد؟! به راستی هر دو [عمر و ابوبکر] از پستان شتر خلافت دوشیدند و نوشیدند، و سرانجام حکومت را در اختیار کسی قرارداد که مجموعهای از خشونت، سختگیری، اشتباه و پوزشطلبیبود...
امام از مدیران صالح استفاده میکرد که ممکن بود در مدیریت ضعف داشته باشند، اما ایشان آن ضعفها را نادیده نمیگرفت. حضرت در نامهای به کمیل بن زیاد نخعی والی هیت، ضعف مدیریت او را نکوهیده است:
ای کمیل! سستی انسان در انجام دادن کارهایی که بر عهده اوست و پافشاری در کاری خارج از مسؤولیتش نشانه ناتوانی آشکار و اندیشهای ویرانگر است... ای کمیل! تو در آن سامان پلی شدهای تا دشمنان از آن بگذرند و بر دوستانت هجوم آورند؛ زیرا نه قدرتی داری که با آنان نبرد کنی و نه هیبتی داری که از تو حساب برند و بگریزند، نه مرزی را حفظ میکنی و نه میتوانی شوکت دشمن را در هم بکوبی، نه نیازهای مردمت را بر طرف میکنی، و نه امامت را راضی نگه میداری.
از آنجا که انتخاب مدیرانِ کارآمد و دلسوز مدّ نظر امام علی(ع) بود، هنگامی که مشاهده کرد محمد بن ابیبکر در اداره شهر مصر ناتوان است، مردی لایق و کارآزموده و مدیری مدبر چون مالک را به ولایت آن سامان گمارد و از محمد بن ابیبکر که از این موضوع ناراحت شده بود، دلجویی کرد. پس از شهادت محمد بن ابیبکر فرمود:
من میخواستم هاشم بن عتبه را والی آنجا قرار دهم که اگر او والی میشد، عمروعاص نمیتوانست دروازههای مصر را بگشاید، در عین این که هیچ مذمت و سرزنشی متوجه محمد بن ابیبکر نیست.
در نامهای به محمد بن ابیبکر نیز مینویسد:
اگر تو را از فرمانداری مصر عزل کردم، در عوض فرماندار جایی کردم که ادارهاش بر تو آسانتر و حکومت تو در آن سامان خوشتر است.
مدیر قوی میتواند پاسخگوی مردم باشد و اگر عمّال، کارگزاران، معاونان و مجریان در انجام اموری درمانده شدند، خود مدیران بایستی توانایی به سرانجام رساندن امور را داشته باشند. حضرت علی(ع) به مالک فرمان میدهد:
... در آنجا که معاونان تو از پاسخ دادن به مشکلات کارگزاران درماندهاند خود اقدام نما.
3. استبداد و خودرایی
استبداد پدیدهای ضداخلاقی است که ممکن است دامنگیر هر زمامداری شود و نظامی را به سقوط کشاند و ارزشها و اعتبارات بسیاری را بر باد فنا دهد و خسارات جبرانناپذیر مادی و معنوی برجای گذارد. امام علی(ع) در نهجالبلاغه، سلطنت و قدرت سیاسی و اجرایی را در صورتی که به همراه خودسازی معنوی زمامداران نباشد، عامل پیدایش استبداد آنان معرفی میکند و آن را عامل هلاکت و تباهی زمامداران میداند. آنگاه که پرونده قتل خلیفه سوم را بررسی میکند، در یک کلام استبداد عثمان و بی طاقتی مردم را عامل پیدایش آن حادثه ذکر میکند:
... من جریان عثمان را به نحو خلاصه و جامع برای شما بیان میکنم؛ عثمان استبداد ورزید و چه بد استبدادی، و شما شورشیان (از اهالی کوفه، مصر، مدینه) نیز بیتابی کردید و از حد گذراندید، و چه بیتابی زشتی.
در سخنی دیگر، نافرمانی مردم از حکومت و استبداد و زیادهروی والیان در برابر مردم را عامل مشکلات فراوان و جبرانناپذیر معرفی میکند:
اگر مردم بر زمامدارن چیره شوند و نافرمانی کنند، و یا زمامداران در برابر مردم زیادهطلبی و استبداد پیشه سازند، وحدت کلمه از بین میرود و نشانههای ستم آشکار، نیرنگ بازی در دین فراوان، راههای شناخته شده سنتها متروک، هواپرستی رایج، احکام دین تعطیل، کینه توزی و بد دلی فراوان خواهد شد، و مردم در برابر تعطیل شدن حق و رواج باطل بی تفاوت، نیکان خوار و ذلیل، اشرار و بَدان قدرتمند و کیفر الهی بر بندگان بزرگ و دردناک خواهد شد.
کارگزاران حکومت باید مجری سیاستهای حکومت و حاکم باشند و البته این با اظهارنظر و مشورت در امور منافات ندارد. برای تبیین این مهم حضرت به ابن عباس فرمود:
لَکَ أَنْ تُشیرَ عَلیَّ و أَری، فَإنْ عَصَیتُکَ فأَطعْنی.
این وظیفه توست که در هنگام مشورت نظر خود را اعلام داری، اما اگر بر خلاف نظر تو عمل کردم، باید از دستور من اطاعت کنی.
حضرت در نامهای به اشعَث بن قیس کِندی وی را از استبداد و خودرأیی نهی میکند:
... تو را نرسد که آنچه خواهی، به شهروندان فرمایی و بدون دستور، به کاری دشوار درآیی.
حضرت به ابوموسی اشعری حاکم کوفه نامهای نوشت و فرمان داد برای مبارزه بناکثین نیرو اعزام کند. وی از این فرمان سرپیچید و با خودرأیی با دستور امام مخالفت کرد و مردم را به همکاری نکردن با امام تشویق مینمود. حضرت نامهای تند و با عتاب تمام برایش فرستاد و چنین نوشت:
ای فرزند تکبر و فریب و ای پیرو نیاکان کافر و جاهل متعصب! به خدا سوگند، معتقد بودم که دوری تو از این حکومت، که خداوند تو را شایسته آن قرار نداده و برایت بهره و نصیبی در آن وضع نکرده است، بهزودی تو را از پاسخگویی به فرمانم منع خواهد کرد و باعث شورش و طغیانت خواهد شد... .
حضرت او را عزل کرد و تهدید فرمود که در صورت مقاومت، کشته خواهد شد.
خودرایی فرماندهان نظامی در جنگ صفین یکی از عوامل مهم سستی سپاه امیرمؤمنان(ع) شد. مخالفت علنی اشعث بن قیس که فرمانده میمنه سپاه و نیروهای یمنی ربیعه و کنده بود، در آنجا صورت گرفت. نافرمانی او در ادامه جنگ موجب شد حضرت وی را عزل کند.
4. کوتاهی زمامداران در انجام وظایف و پرداختن به کارهای غیر ضروری
یکی از نقاط ضعف دستگاههای اجرایی، کمکاری و انجام ندادن کارهای اولیه و حیاتی در حوزه وظایف تعیین شده است. امام علی(ع) کوتاهی زمامداران در انجام مسؤولیت و پرداختن به کارهای فرعی و غیرمرتبط با مسؤولیت را یکی دیگر از عوامل آسیب پذیری نظام و حکومت و سبب ناامن شدن مرزها، سلب امنیت از شهرها، ناراضی شدن رهبر از کارگزاران و نشانه بیکفایتی معرفی میکند.
حضرت در نامهای به کمیل بن زیاد نخعی، والی هیت، اقدام او را در حمله به قرقیسا و نسنجیده رها ساختن حوزه مأموریتش، نکوهش میکند و میفرماید:
ای کمیل! اقدام تو به جنگ با مردم قرقیسا در مقابل رها کردن پاسداری از مرزهایی که تو را بر آن گمارده بودیم و کسی در آنجا نیست تا آن را حفظ کند، و سپاه دشمن را دور سازد، اندیشهای است باطل...
همچنین حضرت در نامهای به منذر بن جارود چنین مینویسد:
به من خبر رسیده است که کارهای بسیاری را بر زمین میگذاری و به سرگرمی و تفریح و صید بیرون میروی و در ثروت خداوند، نسبت به بادیهنشینان قبیلهات گشادهدستی میکنی، گویا میراث پدر و مادر توست.
حضرت او را عزل کرد و به زندان انداخت و از وی سی هزار درهم غرامت گرفت.
امام(ع) زمانی که مالک را به فرماندهی منصوب کرد، او را چنین ستود و معرفی نمود:
مالک کسی است که بیم سستی و لغزش بر او نمیرود. کُندی نمیکند آنجا که شتاب باید، و شتاب نمیگیرد آنجا که کُندی شاید.
همچنین امام علی(ع) به مالک اشتر، تأکید میکند که:
ای مالک! مبادا در کاری که وقت آن نرسیده است، شتاب کنی یا در کاری که وقت آن رسیده است سستی ورزی... بکوش هرکار را در جای خود و زمان مخصوص به خود انجام دهی.
5. ستم بر مردم
خطرناکترین پدیدهای که سلامت و اقتدار هر نظامی را تهدید میکند، ستم زمامداران بر مردم است. امام علی(ع) مظهر عدل الهی در زمین و کانون مهر و محبت به بندگان خداست، تا آنجا که او را بزرگترین شهید راه عدالت (قتل فی محراب عبادته لشدة عدالته) معرفی کردهاند. حضرت نشانههای ستمگران و انواع ستمها را بیان فرموده و ستمگری را نکوهیده است. ایشان ستم را در سه دسته طبقهبندی میکنند: ستم نابخشودنی (شرک به خدا)، ستم بخشودنی (گناه و ستم برخویشتن)، ستم قابل پیگیری (ستم بر دیگران).
امام علی(ع) برای ستمگران سه نشانه ذکر مینماید:
مردان ستمگر را سه نشانه است: سرکشی از فرمان مافوق، زورگویی و ستم به زیردستان و همکاری و یاری رساندن به ستمگران.
در دیدگاه امام علی(ع) زمامداران ستمگر بدترین مردم نزد خدا هستند:
بدترین مردم در نزد خداوند، رهبر ستمگری است که خود گمراه و عامل گمراهی دیگران میباشد... .
حضرت در بیانی دیگر ستمگران را برای رهبری جامعه، ناشایسته و نالایق معرفی میفرماید و یادآور میشود که ستمگری، دشمنی و جنگ با خداست.
از دیدگاه نهجالبلاغه یکی از مهمترین عوامل سقوط و شکست نظامهای سیاسی، ستمگری بر مردم است. حضرت، خطاب به مالک میفرماید:
کسی که به بندگان خدا ستم روادارد، خدا به جای بندگانش دشمن اوخواهد بود، و آن را که خدا دشمن شود، دلیل او را نپذیرد؛ چراکه با خدا سر جنگ دارد تا آنگاه که دست از ستمگری بکشد و توبه کند و چیزی چون ستمکاری، نعمت خدا را دگرگون نمیکند، و کیفر او را نزدیک نمیسازد، که خدا نفرین ستمدیدگان را میشنود و در کمین ستمکاران است.
6. فاصله گرفتن از مردم
یکی از راههای آسیبپذیری و تضعیف حکومت، فاصله گرفتن زمامداران از مردم و رنجش خاطر آنان از حکومت است. اگر نظامی بتواند رضایت عمومی را به نفع خود جلب نماید، به یقین از حمایتهای آنان در حوادث و مشکلات مهم برخوردار خواهد بود و در مقابل، اگر با نارضایتی عمومی مواجه باشد، در مشکلات و حوادث غیرمترقبه نهتنها حمایت نخواهد شد، بلکه مورد اعتراض و خشم مردم نیز قرار خواهد گرفت.
فاصله گرفتن از مردم موجب عدم تشخیص درست حق و باطل میشود و باعث بدبینی مردم به کارگزار و اصل نظام و حکومت، و نیز موجب شکاف عمیق میان مردم و حکومت میگردد. این سه پیامد شوم، از عملکرد بد کارگزاران متوجه هر نظام میشود. سرنگونی اکثر حکومتهای طاغوتی دنیا نیز ناشی از مخالفتهای مردمی و فاصله گرفتن آنها از مردم است.
امام علی(ع) در فرمانش به مالک، بیشترین حساب را برای توده مردم باز نموده و وی را به جلب رضایت مردم و بر طرف کردن فاصلههای حکومت با مردم فرمان داده است:
ای مالک! قلب خویش را مملو از رحمت و محبت و لطف نسبت به مردم خود کن، و مبادا که چون حیوان درندهای خوردن آنان را غنیمت شماری.
و در جای دیگر به مالک فرمان میدهد که سعی او در جلب رضایت توده مردم باشد:
ای مالک! باید پسندیدهترین کارها نزد تو اموری باشد که با حق و عدل موافقتر، و با رضایت توده مردم هماهنگتر است؛ زیرا خشم توده مردم خشنودی خواص را بی اثر میکند، و ناخشنودی خواص و اطرافیان با رضایت عامه مردم جبرانپذیر است.
در قسمت دیگری از عهد نامه مالک، فرمان میدهد که با نیکوکاری، درجه وفاداری و خوشبینی مردم به حکومت را بالا ببرد تا بتواند به آنان اعتماد کند:
بدان ای مالک! هیچ وسیلهای برای جلب اعتماد والی به رعیت، بهتر از نیکوکاری به آنان و تخفیف مالیات و عدم اجبار آنان به کاری که دوست ندارند، نیست. پس در این راه آن قدر بکوش تا به وفاداری رعیت خوشبین شوی که این خوشبینی بار سنگین و رنجآور مشکلات را از تو برمیدارد.
و در بخش دیگر از آن عهد نامه سفارش میکند اگر مردم به تو مراجعه کردند با بذل و بخشش گره از کارشان بگشای و اگر کاری برایشان انجام ندادی با خوشرویی و عذرخواهی، از ناراضی شدن و فاصله گرفتنشان از حکومت جلوگیری کن.