سفارش تبلیغ
صبا ویژن
درباره
شاپورمحمدزاده[10]

وبلاگ فوق به عنوان ابزار ارتباط با دانشجویان علوم اجتماعی وجامعه شناسی،روابط عمومی ،مدیران و کارکنان آموزش وپرورش وعلاقمندان در حوزه های علوم اجتماعی ، جامعه شناسی وآموزش و پرورش طراحی گردیده است. بدون تردید دیدگاهها و نظرات ارزشمند شما عزیزان می تواند درغنای هر چه بیشتر آن موثر باشد.
ویرایش
جستجو
صفحات اختصاصی
امکانات دیگر


[مرجع دریافت ابزار و قالب وبلاگ]

[ Designed By Ashoora.ir ]
علوم اجتماعی - جامعه شناسی - آموزش وپرورش


                        نقش آموزش وپرورش در توسعه فرهنگی و اجتماعی جامعه  

 توسعه انسانی رکن اصلی توسعه پایدار است و باید برای ارتقای کیفیت آموزش در کشور تلاش شود. وظیفه آموزش و پرورش در جامعه شناخت و حل نیازهای فکری جوانان است. تعلیم و تزکیه نفس و آموزش فلسفه معانی زندگی به نسل های آینده از مهمترین وظایف معلمان است. در جامعه ای که علم و دانایی، محور توانمندی و توسعه جوامع بشری باشد ارتقای کیفی آموزش و تربیت نسلی پرسشگر و خلاق امری ضروری است.توسعه کمی و کیفی آموزش، توسعه مشارکت عمومی، ارتقای سلامت و بهسازی منابع انسانی از مهمترین اولویت های کاری آموزش و پرورش می باشد.

  آموزش و پرورش زمینه ساز رشد فکری و اخلاقی انسان های یک جامعه پویا است. آموزش و پرورش، تنها راه کمال انسان به سوی سعادت و خوشبختی است. اهمیت نقش آموزش و پرورش در تربیت نیروهای متخصص، دانشمند و آشنا به علوم جدید بسیار حائز اهمیت است اگر ما بخواهیم بمانیم و کرامت داشته باشیم و آلت دست دیگران نشویم، هیچ راهی نداریم جز اینکه از علوم تجربی، تکنولوژی و دستاوردهای مثبت تمدن بشری استفاده کنیم یکی از وظایف مهم نظام آموزش و پرورش کشور تربیت انسان های «خودباور» و نه «دارای غرور کاذب» است. باید تربیت کننده انسان هایی باشیم که بدانند ریشه در گذشته دارند، اما در دنیای امروز زندگی می کنند و باید به آینده بیندیشند.

برای رسیدن به جامعه ای ایده آل، پیشرفته و پویا که در آن انسان ها صاحب حق و حرمت باشند، نیازمند تشکیلات نو، معلمان نواندیش و دانش آموزان نوپرداز هستیم. شهید مطهری از جمله کسانی بود که درد دین داشت و تلاش می کرد دین را آنگونه بفهمد و بفهماند که در دنیای امروز کارساز باشد. «مرحوم مطهری، دین را آنگونه می دید که اولا عادلانه باشد و ثانیا متناسب با شان انسان آزاد باشد.»

آموزش و پرورش را می توان مهمترین اندام و به منزله قلب پیکره جامعه دانست که هرگونه آسیبی به آن، موجب زیان سایر بخش ها می شود. وظیفه آموزش و پرورش تربیت نیروی آگاه، کارآمد و متعهد برای کشور است. آموزش و پرورش می تواند موجب شکوفایی سایر بخش های اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی شود و این استعداد و توانایی تنها با تقویت آموزش و پرورش ایجاد می شود. با مطالعه در سرنوشت و سیر صعودی کشورهای پیشرفته متوجه نقش مهم آموزش و پرورش در ارتقا و به فعلیت رسیدن استعداد سایر بخش های این کشورها می شویم. براساس مطالعات کارشناسان اقتصادی، شکوفایی اقتصاد و صنعت ژاپن مرهون آموزش و پرورش این کشور بوده و خود آنها هم به این مساله اذعان دارند. آموزش و پرورش بایدروحیه تولید علم و اختراع و پیشرفت و کسب آگاهی راگسترش دهد.

با توجه به تفاوت های دو جهان دیروز و امروز، از «فناوری» به عنوان فرزند «علم» باید نام برد. انسان امروز به خود حق داده است که در هر چه که در دسترس اوست تصرف کند. انسان امروز علاوه بر تصرف در طبیعت حتی به خود حق می دهد برای دستیابی به خواست ها و تمایلات نفسانی خود، در سرنوشت انسان های دیگر نیز تصرف کند و ما این تصرف را در چهره کریه استثمار انسان از انسان و در عرصه استعمار کشور ها و انسان ها شاهد بوده ایم. همچنین با وجود برخی نظریه های افراطی در دنیای قدیم که سعادت انسان را در گرو ترک دنیا و پرهیز از زندگی در جمع و انزواطلبی قلمداد می کرد، با تاکید بر استفاده درست از مظاهر زندگی مادی می توان به فرموده امام علی(ع) اشاره کرد: انسان باید برای دنیا آنگونه کار کند که گویی برای همیشه در این دنیا زنده است و از سویی برای آخرت باید به گونه ای کار کند که گویی لحظه ای دیگر ازدنیا می رود. استفاده از مزایای دنیا با غرق شدن در مظاهر مادی دنیا متفاوت است.

اندیشمندان جهان به این نتیجه رسیده اند که اگر جامعه ای می خواهد به سمت توسعه پایدار اقتصادی برود و شرایط ایده آلی داشته باشد باید از نظر فرهنگی و علمی به رشد و بالندگی برسد. سوق دادن دانش پژوهان و دانشجویان به سوی فرهیختگی و بستن راه های نفوذ فرهنگ های بیگانه بر عهده معلمین است.

شاید در همه موضوعات زندگی کشور عنوانی به بزرگی، عظمت و سهمگینی آموزش و پرورش نباشد. آموزش و پرورش یعنی دو عامل انسان سازی. آموزش و پرورش باید ایجاد سازگاری بین زندگی مادی و معنوی را جا بیندازد آموزش و پرورش باید نیروهایی معنوی و اخلاقی و انسان هایی را که دردنیای امروز زندگی می کنند، تربیت کند که متناسب با جامعه امروزی باشند و برای این کار باید انسانی تربیت شود که گرایش های معنوی در او قوی تر از گرایش های نفسانی باشدو عقل او بر هوسش غلبه کند.

امروزه، با واقعیتی به نام جهانی شدن مواجهیم. جهانی شدن به معنای گسترش ارتباطات میان انسان ها و افزایش تاثیر متقابل اقوام، ملت ها و کشورها بر یکدیگر است. به گونه ای که کمتر اتفاقی در گوشه ای از عالم رخ می دهد که مردم دیگر سرزمین ها از آن بی خبر بمانند و حیات اجتماعی آنان از این اتفاق تاثیر نپذیرد. پیدایش ابزارهای ارتباطی صوتی و تصویری و متنی مانند تلفن های ثابت و سیار، رادیو، تلویزیون، ماهواره، اینترنت از یک طرف و وسایل نقلیه جدید مانند اتومبیل، قطار و هواپیما از طرف دیگر، ارتباط میان انسان ها را در نقاط مختلف کره زمین چنان توسعه داده است که گویی مانند مردم یک دهکده باهم آشنایند. از همین جاست که مفهوم «دهکده جهانی» شکل گرفته است.

این یک واقعیت اجتماعی است که رخ داده است و اکنون ما در چنین جهانی زندگی می کنیم. با پدیدار شدن این واقعیت، قدرت های بزرگ و سلطه گر برنامه ریزی کرده اند که فرهنگ، اندیشه و آن شیوه زندگی را که خود می پسندند، جهانی کرده و بر سایر مردم تحمیل کنند. این طرح و برنامه ریزی را جهانی شدن می نامند. برای رسیدن به این منظور، از امکانات بسیار پیچیده  آشکار و پنهان کمک می گیرند. شبکه های بزرگ تلویزیونی و رادیویی، ماهواره ها، شبکه های بسیار زیاد اینترنتی، فیلم های سینمایی، کتاب ها و نشریات، سازمان های گسترده اطلاعاتی و جاسوسی ابزار گسترش فرهنگ قدرت های بزرگ وبه خصوص آمریکا هستند. پشتوانه این ابزار، قدرت نظامی، سیاسی و اقتصادی آمریکاست که با ایجاد رعب و وحشت یا وابستگی و تسلیم طلبی یا طمع، زمینه را برای توسعه فرهنگ، اخلاق و آداب و رسوم آمریکایی آماده می کنند. برای نمونه، آمریکا پس از این که افغانستان و عراق را تصرف کرد، ده ها شبکه تلویزیونی به راه انداخت تا فرهنگ و اخلاق خود را بر مردم مسلمان این دو کشور تحمیل کند. آنچه در اینجا حائز اهمیت و نیازمند روشن بینی است، این است که بدانیم با توجه به قدرت گسترده و پیچیده ارتباطات، شیوه های مدرن تبلیغ، مهمترین ابزار، یکسان سازی فرهنگی است. آنها از یک طرف به شکلی بسیار غیرمستقیم و از زبان ملت ها شکاف میان نسل ها را چنان بزرگ می کنند که نسل جدید احساس کند دیگر نمی تواند با فرهنگ خود ارتباط برقرار سازد و از طرف دیگر، عناصر فرهنگ خودغربی مانند نوع پوشش، سبک معماری، نوع غذا، شیوه های معاشرت و حتی ایده آل ها و آرمان های زندگی و به طور کلی شیوه زندگی خود را در زیباترین قالب های ممکن تبلیغی عرضه می کنند تا علاوه بر جلب نظر ملت ها، اندیشه آنها را دنباله رو خود سازند. در اینجاست که ذکاوت و زیرکی ملت  ما، به خصوص نسل جوان، باید به کمک ما بیایند تا به جای پیوستن به جهانی سازی تحمیلی، با تکیه بر کرامت و عزت خود و با اعتماد به قدرت ابتکار و خلاقیت و پیشه کردن بردباری و صبر، فرهنگ خود را تعالی بخشیم و در این رقابت جدی و سخت، موفق باشیم.

مدرسه مکان اجتماعی شدن کودکان و نوجوانان:

اجتماعی کردن کودکان و نوجوانان در قلمرو آموزش و پرورش، از یک طرف با استفاده از کتابهای درسی صورت می‎گیرد که از آنها، بر مفاهیم اساسی تربیت اجتماعی تاکید می گردد و شناختی از تاریخ مشترک، وضعیت طبیعی کشور، شکل حکومت، سیاست جامعه و فعالیتهای جمعی به دانش آموزان ارائه می‎گردد. همچنین با تاکید بر مفاهیم اجتماعی، روابط مطلوب و الگوهای مناسب، رفتار اجتماعی به دانش آموزان نشان داده می‎شود. از طرف دیگر، دانش آموزان از طریق برخوردهای اجنماعی با همسالان، معلمان، مربیان، ناظم و مدیر مدرسه، چگونگی روابط اجتماعی را فرا می‎گیرند.در صورت انطباق محتوای کتابهای درسی با واقعیات زندگی اجتماعی و در صورت هماهنگ و همسو بودن روابط متقابل اجتماعی یا مفاهیم طرح شده در کتابها، می توان ادعا کرد که مدارس کارکرد اجتماعی کردن را به خوبی انجام می‎دهند. بر این اساس بعد از خانواده، اولین رکن تربیت اجتماعی، که در واقع مهم ترین و مؤثرترین نهاد تربیتی محسوب می‎شود.

 مفهوم تربیت اجتماعی از قلمرو مدرسه و نهادهای رسمی آموزش و پرورش فراتر می‎رود بدین معنی که تربیت اجتماعی افراد به کار آموزشگاه‎ها منحصر نیست و در بیرون از مدرسه،که اغلب اوقات محیطی بریده از فضای رسمی مدرسه است و محیطی که کودک در آن زندگی می‎کند، سلسله محرکهایی بر او عرضه می‎شود که احتمال دارد بسیار آموزنده یا بسیار تخریب کننده باشد. مطبوعات، رادیو و تلویزیون و تجارب شخصی از این جمله‎اند. در این میان، پس از خانواده، گروههای همسال یکی از مهمترین عوامل اجتماعی شدن کودک به حساب می‎آیند. معمولاً افراد در این گروهها موقعیت و وضعیتی نسبتاً مساوی و روابطی نزدیک دارند گروه همسال کارکردهای زیادی دارد که از جمله می توان به آماده کردن خود برای پذیرش نقشهای اجتماعی، ایجاد مهارتهای اجتماعی، کمک به ظهور استعدادهای فردی، جبران کاستیها خانواده، الگوسازی و انتقال فرهنگ و خرده فرهنگها اشاره کرد.

 کارکرد « تربیت اجتماعی » در فرآیند توسعه اجتماعی اقتصادی و فرهنگی یکی از مؤثرترین و تعیین کننده ترین عوامل تحرک و ترقی یک جامعه به حساب می‎آید. زیرا توسعه نیازمند مشارکت عوامل گوناگونی می‎باشد که در بین آنها کنشهای متقابلی صورت می‎گیرد.

از آنجا که آموزش و پرورش هم سبب انتقال فرهنگی می‎شود و همه به مثابه یک جریان جامعه پذیر عمل می‎کند ارتباط نسل جوان با نسل گذشته از طریق انتقال فرهنگی، فرآیند تربیت اجتماعی زمینه سازی توسعه تحول و رشد همه جانبه ساختارهای فرهنگی و اجتماعی یک جامعه می‎گردد. زیرا آموزش و پرورش در قالب توسعه، نیروی انسانی مورد نیاز را پرورش می‎دهد و با تغییرات رفتاریی که در افراد ایجاد می‎کند، آنها را متناسب با آرمانها و اهداف مورد نظر جامعه بار می‎آورد.بدون شک کودکان و نوجوانان امروز سازندگان جامعه فردا هستند و چگونگی پرورش اجتماعی آنان نقش مهمی در شکل گیری شخصیت آنان و در نهایت، در رشد و توسعه فرهنگی،اجتماعی ، سیاسی و اقتصادی جامعه ایفا خواهد کرد.

این فرآیند در نظام تعلیم و تربیت بنیادی و تعیین کننده است.آموزش و پرورش که « تربیت اجتماعی » را سر لوحه کار خود قرار داده است. چشم انداز فعالیتهای آموزشی و پرورشی را فراتر از چار چوب مدرسه می‎داند. در چنین وضعیتی، هدف تعلیم و تربیت پرورش شخصیتهایی است که به طور عملی و جامع واجد صفات وسجایای الهی گردند. در این طریق هر چه آموخته می‎شود، باید ناظر بر این باشد که کودکان و نوجوانان را عمیق تر، متفکر تر و معتقد تر سازد. زیرا ما علوم را از آن جهت نمی آموزیم که صرفاً گروهی دانشمند ونخبه متخصص داشته باشیم. بلکه فرض بر این است که نسل تربیت شده، موافق با ارزشها و فضایل اخلاقی باشند. و طبق احکام الهی بارآیند ما آنان را تعلیم نمی‎دهیم که صرفاً هنرمند و شاعر ونویسنده بارآیند بلکه می‎خواهیم دارای باورها و اعتقاداتی باشند که اسوه حسنه برای دیگر نسلهای جهان قرار گیرند هدف تربیت اجتماعی در یک دستگاه تعلیم و تربیت اسلامی در چنین اهداف متعالی و والایی تجلی می‎یابد.

ما اقتصاد و جامعه شناسی وتوسعه و سیاست را فقط برای این نمی آموزیم که در حد تخصص در این رشته متوقف شویم. بلکه می‎خواهیم اشخاصی تربیت کنیم که جهانی را که در آن زندگی می‎کنند و در اداره آن سهیم هستند. به شیوه‎ای اسلامی و عقلایی بشناسند و اداره کنند.

اگر چنین شخصیتهایی بار آوریم می توانیم امیدوار باشیم در شرایط کنونی جهان امروز و حتی جهان هزاره سوم، که مداوم در تجدید و تحول و تطور است، بتوانند بر اساس مکتب انسان ساز اسلام راههای مناسبی برای حل مسایل پیچیده بشر و ثمر بخشی جستجو و ابداع کنند.

منظور از آموزش و پرورش، به حرکت درآوردن فرآیند توسعه همه جانبة بشر است که در طول زندگانی انسان ها با هدف شکوفایی فکری، جسمی، احساسی، اخلاقی و معنوی صورت می گیرد. از طرف دیگر وظیفه آموزش و پرورش تنها تربیت آموزشگاهی و یا تدریس یک شخص معیّن و یا یک درس معین به حساب نمی آید. در حقیقت مدارس و سایر مؤسسات آموزشی در جوامع امروز کوشش دارند که خصوصیات اخلاقی با اجرای برنامه های گروهی و طرح مسایل اجتماعی به طور جدی عملی شود. انواع بازی ها، شرکت دادن دانش آموزان در نمایش های مدرسه، موسیقی و امور هنری، انجام دادن مراسم مختلف و تمام فعالیت های خارج از کلاس و همه چیزهایی که در مدرسه آموخته می شود، جنبة اجتماعی و عمومی آموزش و پرورش هستند. صرف نظر از وظایفی که اشاره شد، آموزش و پرورش وظایف مهمتری نیز برعهده دارد که می توان به وظیفه گسترش شخصیت، آموزش فرهنگی، توسعة ارزش های اخلاقی و مدنی، آموزش بزرگسالان و آموزش رسانه ای اشاره کرد.


الف) گسترش شخصیت: وظیفه آموزش و پرورش است که کودک را هم فردی شایسته بار آورد تا برای خود دارای صفات خوب انسانی باشد و هم او را عضو مؤثر جامعه کند تا فردی مفید برای دیگران باشد. در یافته های جامعه شناسی می بینیم که پرورش و گسترش شخصیت کودک باید در زمینه ای باشد که فرهنگ و جامعة او به آن بستگی دارد، نه چیزی جدا از آنها. در این نکته تأکید باید کرد که نه تنها فرد در حقیقت جدا از گروه اجتماعی خود نمی تواند پرورش یابد، بلکه فرد باید همان کسی که هست بشود و در هر مرحله ای از پیشرفت که قرار دارد باید از تأثیر متقابل میان خودش و محیط اجتماعی خویش برخوردار باشد و نامتعارف بار نیاید. اینکه در جامعة امروز آموزش و پرورش به گسترش شخصیت مربوط می شود یک الزام طبیعی است. شخصیت از آن گونه مفاهیمی است که در مورد آن تعاریف زیادی شنیده ایم. معمولاً شخصیت به عنوان یک چیز جامع و کمال یافته از خصوصیات روحی، عقلی، بدنی، جسمانی و حرکتی هر فرد تعریف می شود و خصوصیات اخلاقی و طبیعی هر فرد است که بخشی از شخصیت او را تشکیل می دهد. معلم مقدار زیادی از وقت خود را در این کوشش صرف می کند که نه تنها به شاگردانش مطالب خوب و متنوع و مفید و دانش های تازه بیاموزد، بلکه در رفتار آنها تغییراتی به وجود آورد و روحیات آنها را در جهت دلخواه و مناسب هدایت کند. این نیت های معلم به گسترش شخصیت دانش آموز مربوط می شود و ممکن است مربوط به هر جنبه ای از زندگی او نیز بشود.

شخصیت و تعادل روانی معلم بیش از سایر طبقات اجتماع موردنظر ماست. زیرا معلم به عنوان الگو می تواند در دانش آموزان واکنش های مثبت و سازنده و یا واکنش های منفی ایجاد کند. تماس نزدیک معلم با دانش آموزان و نفوذی که بر آنها دارد نقش مهمی در سلامت فکری و روانی آنها ایفا می کند. این تأثیر و نفوذ رفتار معلم در دانش آموز ممکن است به طور مستقیم و یا غیرمستقیم صورت پذیرد و به صورت های گوناگون مانند تقلید، الگوسازی و گاهی اوقات همانندسازی بروز کند. نظر به اینکه شخصیت کودکان هنوز شکل نگرفته است و نقش پذیر هستند ونبود تعادل روانی در معلم، اثرات بدی در آنها خواهد داشت. کودکان نه تنها مطالبی را که مستقیماً از طرف معلم گفته می شود، می آموزند، بلکه رفتار، حرکات، نگرش ها، مهارت ها و خلاصه کلّ شخصیت معلم، در آنها اثر می گذارد ریشة این مسأله را باید در تمایل به تقلید کودک از دیگران دانست. برخی روان شناسان معتقدند که این تمایل از جمله نیرومندترین و ریشه دارترین غرایز کودک به شمار می رود. به طوری که یکی از نخستین روان شناسان کودک به نام بالدوین این غرایز را به منزلة بهترین غریزة کودک تلقی می کند. ما درباره آموزش و پرورش چون یک فرآیند آگاهانه صحبت کردیم، در حالی که به خوبی می دانیم که هر کس چیزهای بسیار زیادی را به طور ناخودآگاه فرامی گیرد. به ویژه عادات زندگی اجتماعی اغلب تقلید ناخودآگاه از رفتار دیگران است. کودک در حال رشد، آموزشی می بیند و روز بروزو خود را با شرایط جدید تطبیق می دهد. ممکن است یک نوجوان به علم آموزی علاقه مند باشد و احساس کند که به یک خط مشی مشخصی متمایل است، یا احساسی عمیق، چون یک اعتقاد نسبت به بعضی ارزش ها دارد، ولی خود توجه ندارد که در چه شرایطی است و چه عواملی باعث بوجودآمدن این حالات در او شده است. در اینجا باید دو نوع فرآیند آموزش و پرورش، یعنی آموزش آگاهانه و ناخودآگاهانه را بپذیریم. معلم باید بسیار هشیار و بیدار آموزش ناخودآگاهانه را در دانش آموزان خود ایجاد کند و کوشش کند که از نتایج چنان تأثیرهایی در ایجاد شخصیت دانش آموزان آگاه باشد زیرا تنها از روی رفتار حاصل از فرآیند ناخودآگاه کودک می توان قضاوت کرد که آیا این فرآیند برای هدف معلم دارای ارزشی هست یا نیست. معلم باید به تأثیرات مطمینی که از دنیای خارج از مدرسه، مخالف با هدف دقیق و شناخته شده او در ذهن دانش آموزان بر جای می گذارد آگاه باشد. مثلاً ممکن است جامعه تصوراتی در زمینه رقابت یا پول جمع کردن در ذهن دانش آموزان ایجاد کرده باشد. در حالیکه معلم سعی دارد آنها را به سوی همکاری و تعاون بکشاند. در این صورت معلم باید بر همان هدف های هوشیارانه و سنجیده تکیه کند و از این مسیر منحرف نشود. ب) توسعه ارزش های اخلاقی و مدنی: نظام آموزش و پرورش لازم است نقش اساسی را در تربیت اخلاقی، مدنی و معنوی برعهده بگیرد و تلاش های خانواده را تکمیل کند. نظام آموزشی به همراهی دیگر مؤسسات باید به ارتقای حقوق انسانی، رفتار آزادمنشانه و تأیید ارزش های مورد نیاز عصر، مانند احترام به شأن و مرتبه انسان، سعه صدر، همبستگی و حمایت متقابل افراد بشر یاری رساند. انتقال ارزش های فرهنگی و اصول اخلاقی جامعه به کودکان و جوانان موجب پایدار ماندن و حفظ آن خواهد بود. معلّم تنها فرد ذیصلاح و مؤثری است که می تواند همة ارزش های اجتماعی و سنتی مورد احترام را به نسلی دیگر بشناساند و آن ها را مناسب اجتماع و در عین حال مترّقی بار آورد. امّا یک اجتماع نیازمند به افراد منتقد و مبتکر نیز هست که بتوانند با کشف و اختراع های جدید موجد تحولات تازه و مفید اجتماعی بشوند. آماده کردن افراد برای دوران آینده و زندگی نو و تربیت مغزهای نوآور و افراد روشنفکر از وظایف دیگر آموزش و پرورش است. در بحث رسالت و نقش معلم در توسعه ارزش های اخلاقی و مدنی کافی است که بگوییم که معلم کسی است که زندگی مردم را تغییر می دهد. در چنین توصیفی است که سنگینی و عمق مسیولیت معلم آشکار می شود. گرچه ظاهراً معلم یک کلاس با تعدادی دانش آموز کار می کند و ایشان مخاطب اصلی معلم اند، لیکن هر دانش آموز یا دانشجو، عضو خانواده و شهروند جامعه است و آموخته های خود را مستقیماً به خانواده و جامعه می برد. سرانجام هر معلم باید بداند دنیای امروز از شهروندانش چه می خواهد و چنین شهروندانی را چگونه می توان بار آورد یا تربیت کرد. به این ترتیب روشن می شود که در حوزه فرهنگ عمومی، معلم بیشترین و سنگین ترین مسیولیت ها را به عهده دارد و معلم پس از والدین سرمشق همه جانبه کودکان و نوجوانان است

نقش مدارس در کاهش ناهنجاریها وجرایم دانش‌آموزان

همیشه از دیر باز تاکنون خانواده به عنوان نخستین نهاد اجتماعی و مبنای تشکیل تمام جوامع بشر از بدوی تا پیشرفته مطرح بوده است. که هر یک از اعضای آن بر دیگری تأثیر گذار و دارای وابستگی‌ها و روابط عاطفی متقابلی که نوع و چگونگی آن، تأثیر بسیار مهم و قابل توجهی در شخصیت و آینده تک تک افراد آن بخصوص کودکان و نوجوانان دارد. در گذشته خانه و خانواده در عین حال که به عنوان کوچکترین واحد اجتماعی محسوب می‌شد ولی در جای خود به عنوان پایه و اساس اجتماعات بزرگ نیز مطرح بود تا جایی که به غیر از مسائل تربیتی کودکان حتی امر آموزش آنان نیز از طریق خانواده امکان‌پذیر بود. اما رفته رفته با گذشت زمان و توسعه و گسترش شهرها، تأسیس مؤسسات و کارخانه‌ها و سازمانهای مختلف، عواملی مثل خانواده که در گذشته بار سنگین تعهدات تربیتی را بر گردن داشت دیگر خاصیت و نفوذ خد را در زمینه آموزش و پرورش تا اندازه زیادی از دست داده است. زیرا به دلیل کثرت و تنوع مهارت‌ها و دانسته‌ها این نهاد کوچک اجتماعی دیگران کشش و قدرت را ندارد که بتواند همه دانسته‌ها و معلومات را به روز به شکل جدید به نسل نو پا منتقل کند. از این رو مدرسه و نهاد آموزش و پرورش، به عنوان محیطی خاص شناخته شده که همه افراد به دلیل آنکه از مزایای زندگی اجتماعی بهره‌مند شوند ملزم به گذراندن مراحل مختلف آموزش و پرورش مدرسه‌یی هستند. زیرا نظام مدرسه سهم عمده‌ای در انتخاب و تخصیص افراد برای ایفای نقشهای اجتماعی دارد که نحوه عملکرد فرد در مدرسه، طول مدت تحصیل و رشته تحصیلی در تعیین شغل و منزلت اجتماعی آینده افراد نقش بسزایی ایفا می‌کند. اما در این میان نباید مسائل تربیتی و نیازهای فردی و اجتماعی دانش‌آموزان را نادیده گرفت. زیرا هدف از آموزش صرفا نمره گرفتن و یادگیری یکسری مطالب و موضوعات درسی که بعد از مدتی به دست فراموشی سپرده می‌شود نیست. بلکه سازگاری فرد با محیط و شناخت صحیح محیط خواهد بود. چرا که امروزه در تمام کشورهای دنیا آموزش و پرورش به عنوان یک پدیده فراگیر اجتماعی مطرح است و با وجود تفاوت در میان نظامهای مختلف آموزشی و پرورشی، القای الگوهای فرهنگی مناسب، حفظ ارزشهای اجتماعی، گسترش و ترویج دانش، مهارت و فنون، انتقال و حفظ میراث فرهنگی و آداب و رسوم، برای هر جامعه‌ای از اهمیت خاصی برخوردار است. اما با توجه به اهداف و وظایفی که در نظام آموزشی و پرورشی تمام جوامع دنبال می‌شود این سؤال مطرح است که آیا آموزش و پرورش در کشور ما به عنوان یک نهاد رسمی و فرهنگی تاکنون توانسته است به اهداف مورد نظر دست یابد؟ تاکنون این نهادها تا چه حدی در جلوگیری و کاهش ناهنجاریها و یا به تعبیری رفتارهایی که سبب ساز جرایم دانش‌آموزی می‌شود نقش داشته و یا اینکه چقدر در بهداشت روانی افراد در مقاطع مختلف مؤثر بوده است؟ در حالی که روزانه شاهد اتفاقاتی هستیم که دور از انتظار است.برخی ازروان شناسان تربیتی معتقدند:بطور کلی برای هر کودک و دانش‌آموزی که به مدرسه می‌رود باید دو هدف اساسی را در نظر داشت و به کار گرفت. نخست آموزش که با استفاده ، از کتاب و کلاس و دیگر امکانات آموزشی انجام می‌شود. و دوم پرورش و هدایت کودکان که همواره در کنار آموزش و نیز مقدم بر آن است. به شکلی که حتی تغییر و ایجاد دگرگونی بنیادی در مدارس برای تآمین بیشتر و بهتر نیازهای تربیتی و پرورشی ضروری به نظر می‌رسد. چون در مدارس کشور ما هم نیز همانند تمامی نقاط دنیا دانش آموزانی وجود دارند که اگر به موقع به آنان رسیدگی نشود و به حال خود رها شوند، رفتارهای ضد اجتماعی و عدم علاقه به درس و آموزش، آنان را از مسیر طبیعی زندگی خارج خواهد کرد. در حال حاضر از مهمترین مسائلی که عده‌ای از دانش‌آموزان با آن مواجه‌اند اختلالات رفتاری، خلقی و حتی جنسی و نیز اشکالات آموزشی است که به شکل عقب ماندگی درسی و ناتوانی در تمرکز حواس، بی‌دقتی، بی‌اعتنایی و بی‌توجهی به اطراف بروز می‌کند و به شکل سرپیچی و نافرمانی، قانون شکنی، گستاخی و نیز دروغگویی، فرار، سرگردانی و دیر به خانه آمدن نمایان می‌شود. دکتر هاشمی در ادامه می‌گوید: مدرسه به عنوان یک محیط آموزشی اگر نتواند وظایف تربیتی خود را به نحو احسن انجام دهد و بدون توجه به وظایف علمی و اجتماعی خود و بی‌علاقگی نسبت به درک نیازهای روحی نوجوان، فقط به آموزش کلیشه‌ای صرف بپردازد قطعا به پایگاهی برای کج روی و انحراف دانش‌آموزان تبدیل خواهد شد. از این رو مسؤولان آموزشی بایستی در تشخیص علل نابسامانی‌ها فعالیت لازم را داشته باشند و به نوجوان آموزش دهند که چگونه با واقعیت‌ها روبرو شود و به شکل منطقی مسائل را حل کنند. امروزه معلمان و اولیای مدارس به جای توجه به رفتار و عکس‌العمل‌های عاطفی و روانی دانش‌آموزان، فقط به نمره ومعدل آنان نظر دارند در صورتی که توجه به رشد روانی کودکان و نوجوانان از نظر مربیان باید در درجه اول اهمیت قرار گیرد و در مقابل در بسیاری از مواقع با شدت عمل و سخت‌گیریهای بی‌مورد باعث عکس‌العمل‌های پرخاشگرانه از سوی دانش‌آموزان می‌شوند. در حالی که همه مؤسسات آموزشی از کودکستانها گرفته تا دبستانها و دبیرستانها نقش مؤثری در بهداشت روانی و فراهم آوردن محیطی سالم در جهت رشد فکری و شکوفایی اندیشه‌ها دارند که برای ایفای چنین نقشی باید معلمان و مسؤولان مدارس خود از سلامت روانی کافی برخوردار باشند چرا که حفظ اصول بهداشت روانی و توجه به چنین اصولی در حقیقت می‌تواند دنباله رشد شخصیت در محیط خانوادگی دانش‌آموزان باشد. امروزه در جامعه کنونی ما به دلیل دگرگونیهای اجتماعی که با رشد و توسعه شهرنشینی همراه بوده است پیشرفتهای قابل توجهی در صنعت، اقتصاد و نیز علوم مختلف به وجود آمده است. به همین دلیل قرار گرفتن در دنیای کنونی که با پیشرفت فناوری و تکنولوژیکی همراه است انواع تازه آموزش و پرورش را طلب می‌کند. زیرا آموزش و پرورش و کارکرد مدرسه نیز همانند هر پدیده دیگری دستخوش تغیر و دگرگونی شده است و حتی انتقال شیوه‌های زندگی در جامعه از نسلی به نسل دیگر نیز تغییر شکل پیدا کرده است اما آنچه در این میان مشکلاتی را به وجود آورده نابرابری فرصت‌های تربیتی در نظام آموزشی است. زیرا در حال حاضر شاهد تفاوتهای موجود در میان طبقات مختلف اجتماعی در نظام آموزش و پرورش هستیم. هم اکنون وضع اقتصادی و اجتماعی خانواده‌ها تعیین کننده انتخاب مدارس است و این در حالی است که تعدادی از مدارس از امکانات و تجهیزات آموزشی خوبی برخوردارند و دسته‌ای دیگر نیز در شرایطی کاملاً نامساعد بسر می‌برند و می‌توان گفت که دقیقاً همان مدارسی که از امکانات اندکی برخوردارند در مناطقی وجود دارند که دانش‌آموزانشان بیشتر در جریان ناهنجاری‌ها و کجروی‌های اجتماعی قرار می‌گیرند. یعنی به تعبیری زندگی در مناطق جرم خیز امکان دستیابی به یک آموزش همه جانبه، دقیق و دراز مدت را به حداقل می‌رساند.خانواده،جامعه و نوع فرهنگ نیز در جهت دادن به کوشش‌های تربیتی نقش بسیار مهمی را ایفا می‌کنند و عوامل مختلف اجتماعی و خانوادگی هر دو در به وجود آوردن شرایط مختلف تربیتی دخیل است اما به دلیل آنکه مدرسه به موازات خانواده کانون اصلی پرورش است پس رسالت مهمی را در این زمینه به عهده دارد. البته نظام آموزشی با تشخیص عوامل مختلف می‌تواند برنامه‌های متعددی را برای آموزش و فراگیری گروههای محروم تدوین کند و هرگونه اختلاف و تبعیض را با یکپارچه ساختن تمامی مدارس برطرف کند زیرا اثرات منفی تبعیض و ناهماهنگی در نظام آموزشی می‌تواند یکی از مهمترین عوامل خارج ساختن دانش‌آموزان از نظام آموزشی دراز مدت و همه جانبه و به عضویت در‌ آمدن نوجوانان در گروههای جرم‌زا شود. البته براساس آمار و ارقام موجود و گزارش‌های به دست آمده بیشتر کودکان و نوجوانانی که ناسازگار و در جریان انحرافات اجتماعی قرار می‌گیرند بیشتر متعلق به خانواده‌هایی هستند که خود دارای چنین مشکلاتی هستند اما نباید نقش مثبت مسؤولان و مشاوران تربیتی را در مهار جرایم و ا نحرافات اجتماعی نادیده گرفت. هر چند که شاید تاکنون به دلیل برخی موانع و مشکلات موجود، این حرکت با کندی صورت گرفته باشد اما می‌توان با کمک و به کارگیری شیوه‌های استفاده از تسهیلات و امکانات مناسب محلی و اجتماعی، کوشش و اهتمام انجمن‌های اولیا و مربیان در جهت رفع دشواری‌های عاطفی، آموزشی و تربیتی، تشکیل جلسات و سمینارها و نیز از طریق رسانه‌های جمعی مثل رادیو و تلویزیون، روزنامه‌ها و نشریات، محیطی سالمتر را برای دانش‌آموزان فراهم کرد، نرگس موسوی با اشاره به مشکلات موجود می‌گوید: در حال حاضر مشکلاتی نظیر ساختمانهای نامناسب، کلاسهای پر جمعیت، نبود فضای مناسب ورزشی، عدم وجود آموزش‌های مشاوره‌ای و تربیتی کافی با توجه به مشکلات و ناهنجاری‌هایی که روزانه اتفاق می‌افتد مشکلاتی را به وجود آورده است که نیاز به پشتیبانی و حمایت‌های اساسی دارد و تا زمانی که به اینگونه مشکلات به شکل جدی پرداخته نشود اصلاح و سازندگی به حداقل خواهد رسید. مگر آنکه با کمک اولیا و بهره‌گرفتن از نیروهای مختصص و اختصاص امکانات لازم و ایجاد برنامه‌های مناسب و متنوع علمی، ورزشی، فرهنگی و ... برای کلیه دانش‌آموزان، امکانان گرایش آنان به انواع انحرافات اجتماعی و عضویت در گروههای نامناسب و غیر اخلاقی را به حداقل ممکن برسانیم. روانشناسان معتقدند که محیط زندگی افراد (خانوادگی، آموزشی، محلی) اشخاصی که در اطراف او هستند، طرز رفتار بزرگترها اعم از والدین و معلمان و مربیان، وضع اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و مذهبی هر یک به نوبه خود اثراتی را در روحیه کودکان و نوجوانان بر جای می‌گذارد. به همین دلیل تمام کسانی که به نوعی با آنان در ارتباطند موظفند که به نقش خود در کشف علل به وجود آورنده اختلالات رفتاری و رفع این علل و بطور کلی سالم سازی محیط واقف باشند چرا که عدم علاقه و توجه نسبت به کودکان و نوجوانان بی‌اعتنایی با احتیاجات خاص آنان، عدم راهنمایی واقعی و صحیح، رفتار تحقیر آمیز، تنبیه، تمجید و تحسین بیش از حد تبعیض و بدقولی، سرزنش و ملامت و اعمالی نظایر آن باعث وحشت، احساس ناراحتی، بی‌اعتمادی، پناه بردن به افراد ناشناس و کسب محبت از این افراد، تزلزل روحی، تشویش و اضطراب دایمی را در کودکان و نوجوانان تشدید می‌کند و پایه و اساس بسیاری از حالات، رفتارها و تمایلات عصبی را تشکیل می‌دهد. به همین دلیل باید از همکاری و همفکری اولیای کودکان، خود بچه‌ها و مسؤولان مدارس مشترکا استفاده شود و در هر واحد آموزشی یک شورا و یا انجمن برای بررسی و برنامه‌ریزی مسائل تربیتی و فکری دانش‌آموزان آن مدرسه تشکیل شود تا بموقع و بجا پیشگیری‌های لازم به عمل آید. البته بر کسی پوشیده نیست که در دنیای پیچیده امروز بدون راهنمایی دقیق و آموزش و پرورش آگاهانه و سنجیده، دیگر انسان قادر نیست صرفاً و فقط به تبعیت از خواست‌ها و امیال خویش با محیط زندگی خود سازگاری‌های لازم را پیدا کند. به همین دلیل مدرسه و آموزش رسمی گذشته از انتقال دانش و مهارت، در جای خود می‌تواند تأثیرات شگرفی بر رفتار و اجتماعی کردن افراد و همسازی با اخلاق اجتماعی از طریق انتقال ارزش‌ها، هنجارها و نگرش‌های اجتماعی مطلوب و مناسب داشته باشد اما اگر غیر از این عمل شود قطعاً با هدر رفتن سرمایه‌ها و منابع مالی و انسانی قابل توجهی روبرو خواهیم شد. مرضیه میلانی مشاور تربیتی در این رابطه بر این اعتقاد است که «مدارس در مقاطع مختلف و در چارچوب نظام آموزش و پرورش به منظور آماده سازی کودکان و نوجوانان و پرورش قوه درک و آگاهی دانش‌آموزان ایفای نقش می‌کنند اما هر تلاشی که در مدارس صورت می‌گیرد باید با هماهنگی و مساعدت والدین باشد ولی متأسفانه خیلی از افراد بر این عقیده‌اند که قسمتی از جرایم و رفتارهای نابهنجار دانش آموزان به سیستم آموزشی مدارس بر می‌گردد اما کوتاهی والدین را در نظر ندارند. ولی با این وجود آموزش و پرورش به عنوان یک سازمان فرهنگی مستقل و مدارس نیز به عنوان زیر مجموعه‌هایی از این سازمان باید در شرایطی که جامعه در حال تغییر و تحول است به لحاظ سازگار کردن و آگاه کردن دانش‌آموزان با فرهنگ و جامعه رو به رشد، خود را در جهت مثبت متحول سازند و با ارایه برنامه‌ها و فعالیت‌های مناسب توانایی ایجاد رابطه صحیح با دیگران، برقراری مناسبات با افراد و چگونگی این روابط را در تمام دوره‌ها برای برخورد با مسائل و حتی مشکلاتی که در پیش رو خواهند داشت در کودکان و نوجوانان به وجود آورند و با برخورد مسؤولانه خود روحیه خلاقیت را در آنان ایجاد کنند و دانش آموزانی را که نشانه‌هایی از ضعف، عدم سازگاری و رفتارهای ضد اجتماعی در آنان دیده می‌شود مورد حمایت خود قرار دهند. چون اگر هیچ کوششی در این زمینه صورت نگیرد نشان از آن دارد که تاکنون آنطور که باید به تعهدات و مسؤولیت خطیر تربیتی اهمیتی داده نشده است. البته ناگفته نماند که پیاده کردن اصول و موازین اخلاقی، مذهبی و دینی را برای انجام این مهم نباید نادیده گرفت. به هر حال باید بپذیریم که آموزش و پرورش به عنوان اصلی‌ترین نهاد اجتاماعی بیشترین تأثیر تربیتی را بر روی تک تک افراد جامعه خواهد داشت در صورتی که بموقع و بجا، بتواند کارکرد جامعه‌پذیری را بدون هیچ وقفه و خللی به شکلی مطلوب و مناسب به انجام رساند زیرا بقا و استمرار هر جامعه‌ای مستلزم آن است که مجموعه باورها، ارشها، رفتارها و گرایش‌های آن به وسیله آموزش و پرورش به نسل جدید منتقل شود و دستاوردهای جدید تعلیم و تربیت نیز با بهره‌مندی از روشهای تربیتی صحیح به کار گرفته شود.






      


 دلنوشته ای برای نظام آموزش عالی ایران  


این باور عامیانه در بین مردم و جامعه دانشگاهی ایران وجود دارد که معتقد است فارغ التحصیلان دانشگاهها نسبت به دهه های گذشته کم سوادتر شده اند .من معتقدم بر حجم دانش آوختگان کم سواد در سالیان اخیر خیلی افزوده شده است ولی نباید به یک جمع بندی کلی دست زد. نرخ بالای فرار مغزها و حضور پررنگ دانشجویان ما در مجامع علمی ملی و بین المللی نشان می دهد تعداد دانشجویان توانمند علمی کم نیستند اما این تعداد در بین انبوه سیاهی لشکری که به عناوین و دلایل مختلف با بار علمی بسیار اندک و در کمال ناشایستگی موفق به اخذ مدرک آکادمیک می شوند به چشم نمی آیند. به چند دلیل معتقدم سطح کیفی آموزش عالی در سالیان اخیر افت چشمگیری داشته است که می تواند به نوعی پاسخی باشد بر مدعای کم سواد بودن دانشجویان و دانش آموختگان مراکز آموزش عالی در ایران:


بحران بیکاری و مدرک گرائی

در سالیان نه چندان دور دانشجویان دانشگاههای ایران را جوانانی علاقمند و تشنه علم شامل می شدند. ارزش علم در ایران بسیار بالا بود و خانواده های ایرانی یکی از مهمترین راههای پیشرفت فرزندانشان را دامه تحصیل می دانستند و جوانانی که در دانشگاهها پذیرفته می شدند مهمانیهای آنچنانی ترتیب می دادند چنین و چنان می کردند تا به نوعی موفقیت خودشان را در وارد شدن به دوره کمال زندگیشان جشن بگیرند و به عبارت علمی تر قبولی در کنکور دانشگاهها به یک مناسک گذر تبدیل شده بود. دانشگاه مکانی بود برای ادامه تحصیل افراد بالغ و دانشجویانی که خود را برای سختی کشیدن و تلاش و درس خواندن و دود چراغ خوردن! و زیر سرما و گرما درس خواندن آماده کرده بودند. اما این روزها در دانشگاههای ایران از تعداد این دانشجویان به شدت کاسته شده است و درس خواند شب امتحانی به الگوی غالب تحصیل تبدیل شده است برای بسیاری از جوانان که سه ماه از ترم تحصیلی را کم کاری نمده و ایام امتحانات برای کسب حداقل نمره قبولی به رقابت ! می پردازند. همچنین نرخ بالای بیکاری در سالیان اخیر موجب شده تا بسیاری از جوانان ایرانی ، تحصیل در دانشگاه را به عنوان تنها راهکار اشتغال ، فراراز خدمت سربازی ، فرصت مناسب ازدواج و مسیر هموار رسیدن به زندگی ایده آل در نظر بگیرند.

زمانی که برای این موج تحصیل کرده های سطوح دیپلم و پائینتر در جامعه و بازار کار فرصت اشتغال فراهم نباشد و فرصت استخدام و حتی ازدواج تنها با مدارک دانشگاهی عالی تر مهیا باشد تنها راهی که باقی می ماند ادامه تحصیل در دانشگاهها است اما با این وجود فراموش نکنیم که دانش آموزان و دانشجویان با دیدن فوج عظیم بیکاران تحصیل کرده دانشگاهی تا حدود زیادی انگیزه درس خوانده و مطالعه را از دست می دهند.دانشگاه ببا این شرایط به محلی برای فرار از خدمت سربازی برای دانشجویان پسری تبدیل می شود که چند سالی حاضرند عمرشان را به بطالت بگذرانند و از قبال آن مدرک نیز در دست داشته باشند.

آسیب اجتماعی که ضربه زیادی هم به نظام آموزش عالی و هم به عرصه اشتغال وارد کرده و تحت تاثیر متغییرهای گوناگون آشکار و پنهان موجب شده تا بسیاری از مردم ایران این روزها چندان اعتمادی به دانشگاهها از لحاظ علمی نداشته باشند و از خروجی دانشگاهها به لحاظ علمی ناراضی اند و بعضاً حتی مدارک دیپلمشان را که در سالهای بسیار دور اخذ کرده اند دارای بار علمی بیشتری از مدارک لیسانس امروز دانشگاههای ایران می دانند.

برای جوانانی که با اخد مدرک دیپلم و فوق دیپلم فرصت اشتغال مورد نظر خود را پیش روی خود نمی بینند منطقی ترین راه ایجاد کردن راهی برای هموار شدن مسیر پر پیچ و خم کار و اشتغال است. بالا رفتن تقاضا برای ادامه تحصیل در مقطع کارشناسی ارشد و حتی دکتر در سالهای اخیر در ایران تنها و تنها به متغیر علاقه به ادامه تحصیلات تکمیلی برای متقاضیان بر نمی گردد ، بلکه بسیاری از متقاضیان تحصیلات تکمیلی بواسطه بیکاری چاره نمی یابند جز ادامه تحصیل تا بتوانند شانس اشتغال خود را افزایش دهند و شغل آبرومندی را برای خود فراهم سازند.این امر سبب شد تا ادامه تحصیل به هر نحو ممکن به یک شعار ایده آل برای جوانان فراهم شود. مسیری که جوانان این مرز و بوم انتخاب می کنند تا چندی پیش از سوی نخبگان فارغ التحصیل مسیر آرمانی مورد علاقه بود اما با هجوم متقاضیان به ادامه تحصیل در مقاطع بالاتر خطر ورود افراد با شرایط نامناسب به دانشگاهها نیز افزایش می یابد که این همان مساله ای است که اتفاق افتاده و مورد اعتراض منتقدین قرار گرفته است.

از دیگر سو موج خطرناک مدرک گرایی سبب شده تا در سالهای اخیر بسیاری از کارکنان سازمانهای دولتی و غیر دولتی با فراهم شدن شرایط ادامه تحصیل به دانشگاهها هجوم بیاورند و در کمال ناباوری با طی مسیر قانونی و غیر قانونی همچون پارتی بازی و...نمرات لازم را اخذ و در برابر بهت همگان فارغ التحصیل شوند. تعداد دانشجویان بالای 50 سال با انگیزه صرفاً کسب مدرک به امید افزایش حقوق در دانشگاههای غیر دولتی ایران کم نیست. این مساله خود یک فاجعه و بحران علمی را ایجاد کرده است.

موج مدرک گرائی سبب شده تا دانش آموزی که از حداقل توانمندی برخوردار است هم اکنون از بهترین رشته های دانشگاهی به طور مثال مهندسی عمران یا مهندسی برق و.. فارغ التحصیل شده و بعضاً با پارتی بازی استخدام شود و عملکرد ضعیف او دهان منتقدان را خواهد گشود.

اشکالات موجود در استخدام فارغ التحصیلان

پارتی بازی، اخذ رشوه ، تقلب و رانت دراستخدام فارغ التحصیلان دانشگاهها سبب شده تا انگیزه لازم در دانشجویان برای بیشتر درس خواندن و تلاش مضاعف از بین برود و یا کمرنگ شود. دانشجوئی که می داند با اخذ مدرک حتی با کمترین معدل لازم از حتی بدترین مراکز آموزش عالی استخدام می شود انگیزه ای برای ارتقای کیفی معلوماتش نخواهد داشت و از سوی دیگر افزایش حضور این دسته از دانشجویان ،روحیه رقابت جوئی و علم اندوزی را در سایر دانشجویان مستعد را از بین خواهد برد. من در کلاس های درس زیاد از دانشجویان می شنوم که علناً ادعا می کنند که کارشان آماده است و با حداقل معدل در بهترین سازمانها و مؤسسات به صرف پارتی و.. مشغول بکار خواهند شد!. تا زمانی که شایسته سالاری در گزینش فارغ التحصیلان و جذب نیروی کار آکادمیک جایگزین نظام معیوب فعلی نگردد و تبعیض و نابرابری در استخدام متقاضیان به عناوین مختلف اعمال گردد نه تنها نظام اداری ما همچنان آسیب خواهد دید بلکه سطح کیفی علمی دانشگاهها نیز شاهد ادامه روند اسف بار کنونی خواهد بود.

توسعه کمی و زیاد شدن بیش از اندازه و کمی دانشگاهها بی اعتنا به کیفیت آموزش

به باور من توسعه بی حد و مرز دانشگاهها و مراکز آموزش عالی از ارزش علم و تحصیل در ایران به شدت کاسته است. در سالهای نه چندان دور قبولی در کنکور و ورود به دانشگاهها برای متقاضیان به ادامه تحصیل یک رویا بود. امروز این چنین نیست. دانشگاهها بدون در نظر گرفتن امکانات محدود خود به پذیرش دانشجو می پردازند. به بیلبوردهای تبلیغاتی دانشگاهها و مراکز آموزش عالی در شهرها توجه کنید! الان حتی در دور افتاده ترین شهرهای ایران می توان ردی از دانشگاه پیام نور و یا دانشگاه ازاد را یافت. دانشگاه پیام نور در سالهای اخیر بدون توجه به تعداد هیئت علمی و امکانات بسیار محدود خود و البته بدتر از همه بدون توجه به فضای آموزشی در اختیار سازمان متبوعه به توسعه واحدهای خود پرداخته است و ما اکنون واحدهای از دانشگاه پیام نور را م شناسیم که چند هزار دانشجو را در ساختمان بسیار کوچک و با حداقل امکانات و بعضاً بدون امکانات گردآورده اند. مگر می شود در 6 یا 9 جلسه 2 ساعته ، دانشجوئی در دانشگاه پیام نور از رشته مهندسی مکانیک بدون در اختیار داشتن آز مایشگاههای تخصصی لازم با توانمندی لازم فارغ التحصیل شود؟ ما در بسیاری از مراکز و واحدهای دانشگاه پیام نور از حداقلهای آموزشی و علمی برخوردار نیستیم ما همچنان شاهد افزایش ظرفیت پذیرش دانشجو در داین دانشگاهها هستیم.این توسعه کمی در دانشگاه آزاد البته با ارایه امکانات بیشتر فراهم شده است اما در دانشگاه ازاد مساله به نحو دیگری بروز کرده است. آموزش فدای پذیرش دانشجو شده است.

دانشگاهها ی غیر دولتی اگر بخواهند نظام استاندارد علمی و آموزشی را در مراکز دانشگاهی شان اجرا نمایند با افت شدید دانشجو روبرو خواهند شد پس چاره ای ندارند که از ضعفهای علمی دانشجویان چشم پوشی کنند و دانشجویان را به هر نحو ممکن راضی نگه دارند. ورود اسان به دانشگاهها شدیداً از ارزش معنوی آن کاسته است و به عبارتی کیفیت آموزش فدای کمیت شده است.

اشکالات موجود در پذیرش دانشجو

تا چندی پیش دانشتن توانمدی و استعداد تحصیلی از مهمترین شروایط قبولی در داتشگاههای ایران بود اما هم اکنون پذیرش دانشجویان با حداقل معدل و بدون کنکور( با تبلیغات وسیع) در سالهای اخیر بحران علمی دانشگاههای ایران را دوچندان نموده است. من دانشجویانی را می شناسم که حتی خودشان باور نداشتند که توانسته اند از رشته های مهندسی فارغ التحصیل شوند. پذیرش این دسته ا ز دانشجویان اشتباه بوده و این روند اشتباه ادامه دارد.. مشکلات مالی دانشگاهها عملاً سبب شده تا روند پذیرش دانشجو در ایران از استانداردهای حداقلی فاصله زیادی بگیرد و دانشگاههای غیر دولتی به هر نحو ممکن تقریباً از همه سطوح علمی دانشجو پذیرش کنند.، به کانال بسیار مناسبی برای کارمندان با مدارک تحصیلی پائیین در انتظار افزایش حقوق و ارتقای شغلی تبدیل شوند و مهمتر از همه برای برخی از مدیران به وسیله ای برای ارتقای پایگاه و منزلت اجتماعی تبدیل شوند.

این موج عظیم متقاضیان ورود به دانشگاهها خود به عامل فساد در دانشگاهها تبدیل شده است. متاسفانه هم اکنون کم نیستند تعداد متقاضیان ورود به دانشگاهها که به دنبال ادامه تحصیل در دانشگاههایی هستند که دوست ، آشنا ، همکار و یا هر نوع راتبط توانمندی را در آنجا داشته باشند ته بتوانند با حداقل حضور در کلاسهای درس هم به کارشان ادامه دهند و هم مدرک بگیرند و هم اینکه به پشتوانه دوست و آشنا از اساتید نمره اصطلاحاً کیلیوئی کسب کنند. زمانی که دانشجوئی وجود داشته باشد که حاضر است برای اخذ نمره مورد نظر خود پول بپردازد یا هر نوع رشوه ایی را بپردازد حتما از سوی دیگر کارمندان و اساتیدی را نیز می توان یافت که در برابر این پیشنهادات غیر قانونی تسلیم خواهند شد.! تعدا کسانی که بدین نحو در دانشگاههای کوچک و ناآشنای شهرستانشان با توسل به ابزارهای غیر قانونی فارغ التحصیل و جذب بازارکار شده اند کم نیست؟

هم اکنون در برخی از مراکز آموزش عالی این شیوه های غیر قانونی متاسفانه موجب افزایش قدرت کارکنان و اساتید فاسد تبدیل شده است و کمیته های انضباطی دانشگاهها هر روز شاهد این مسایل هستند. این سبک تحصیل علنا در بسیاری از دانشگاهای دور افتاده ای که نظارت چندانی را بر خود نمی بینند سبب شده است تا دانشگاه ه روزی آرمانشهر مردم ایران بود به بقالی و محل خرید و فروش مدرک تبدیل شود.

انضباط ضعیف در برخی دانشگاهها سبب شده تا ما شاهد باشیم کارکنان ادرات و سازمانهای دولتی با هدف افزای شحقوق و ارتقای شغلی بعضاً از هر ابزاری برای رسیدن به هدف که اخذ مدرک باشد استفاده کنند. تعداد کارکنانی که پس از قبولی در دانشگاهها با عنوان ماموریت شغلی در کلاس درس حاضر می شوند تا از مرخصی شغلی استفاده نکنند و همزمان درآمد داشته باشند کم نیست و این یعنی فاجعه اخلاقی!

دانشگاه مکانی نیست که کارمندان مسن که چند سال دیگر بازنشته می شوند برای افزایش حقوق بازنشستگی به ادامه تحصیل بپردازند. دانشگاه مکانی برای فخر فروشی به همکاران برای کسب مدرک نیست. دانشگاه جائی نیست که دانش آموزی که از حداقل ترین شرایط ادامه تحصیل در دانشگاه برخوردار نیست موفق به اخذ مدرک از بهترین رشته شود. دانشگاه مکانی مقدس است .

ساختار علمی

آموزش یکی از 5 نهاد اساسی در هر کشور را شامل می شود. آموزش و پژوهش مهمترین رکن توسعه در هر کشور را شامل می شود. ساختار علمی و نظام آموزش عالی ایران کهنه شده است. ساختار کنونی تکاپوی پاسخ گفتن به نیازهای نسل جوان آرمانگرای ما را ندارد. برای تحول آموزش عالی برای ابتدای امر باید از خود ساختار علمی این نهاد اساسی آغاز کرد.به باور من ریشه بسیاری از مشکلات موجود در زمینه ضعف علمی دانشجویان و فارغ التحصیلان به عناصر ساختاری درون سازمانی نظام آموزش عالی باز می گردد. این تغییر ساختار باید از راس هرم یعنی نحوه انتخاب وزیر علوم، معیارهای انتخاب وزیر و کارکنان وزارتخانه را تا دگرگونی قوانین آموزشی و پذیرش دانشجو استاد و تعداد اعضای هیئت علمی و قوانین توسعه دانشگاهها و مراکز آموزش عال و نحوه فارغ التحصیلی دانشجویان و .... را شامل شود. ساختار کهنه و نه تنها کارآمد نیست بلکه این زخم کهنه خود به بستری برای رشد مسایل و اسیب های دیگر تبدیل شده است. ساختار علمی در ایران شدیداً تحت تاثیر هنجارهای ساختاری بیرنی نیز قرار دارد. مسیر حرکت نظام آموزش عالی را قوانین و سیاستهای دولتها مشخص می کنند و اکنون این سیاستها و هنجارها کژکارکرد شده اند. اگر بخواهم برای شما مثال بزنم یک آسیب علمی بسیار حاد در سالهای اخیر نحوه ارزیابی اساتید است که یکی از معیارهای آن تعداد مقالات پذیرفته شده علمی - پژوهشی در مجلات معتبر دنیا و ISI میباشد. این معیار سبب شده تا اساتید ایرانی برای ارتقای علمی و تامین امنیت حداقلی شغلی به خرید مقاله و چاپ مقاله در سایتها و مجلات زرد روبیاورند . این روند نتیجه فشار ساختاری بود که از اساتید ما فقط و فقط کمیت مقالات را مطالبه کرد.

شرکت در کنفرانس های بی ارزش داخلی و خارجی ، ترتیب دادن همایش ها و کفرانس های بی هدف و فاقد توجیه به منظور ارتقای جایگاه مراکز آموزش عالی تنها بخشی از معضلات ساختار و نظام آموزش عالی بیمار ما است.کم نیستند تعداد مقالات و کتابهایی که توسط دانشجویان جمع آوری می شوند و به نام اساتید چاپ می شوند. بسیاری از مجله های علمی و پژوهشی ایران هم اکنون تا مقاله با نام یک استاد معتبر همراه نباشد از چاپ آن خودداری می کنند. چرا در بسیاری از مجلات علمی و پژوهشی باید بواسط پارتی و آشنا مقاله چاپ کرد. مواردی که عرض کردم در خروجی بسیار ضعیف دانشجویان ما از مراکز آموزش عالی بسیار تاثیر گزار بوده است.

قصد به زیر سوال بردن کلی یک نظام آموزش عالی را ندارم اما کشوری که در آن در بسیاری از کلاسهای درس اساتید در دروس تخصصی بجای تدریس از دانشجویان می خواهند کنفرانس ارایه دهند آیا می توان انتظار توسعه علمی و ارتقای کیفیت سطح آموزش را داشت. از سوی دیگر فشار مضاعف هنجاری از سوی نهادهای اثر گذار بر دانشگاهها نیز بعضاً انرژی زیادی را از دانشگاهها سلب نمده است. این فشار هنجاری می تواند از مسایل فرهنگی تا نحوه انتخاب استاد وبازدیدهای علمی و.. را شامل شود. زمانی که محیط برای تحصیل از سوی نظام ساختاری فراهم نباشد بدون شک بر سطح علمی دانشجویان و فارغ التحصیلان اثرات منفی و مخرب بسیاری باقی خواهد ماند که تبعات زیادی خواهد داشت. هنوز هم در برخی از دانشگاهها کتابهای متعلق به 4 دهه قبل بدوت هیچگونه توجیه علمی تدریس می شود. بخش بزرگی از معضلات ساختاری ما به معرفی سرفصلها و کتابهای آموزشی مربوط می شود. معرفی کتابهای آموزشی با کیفیت پائین به دلایل مختلف از سوی اساتید از مهنترین معضلات نظام آموزش عالی ما و از مهمترین دلایل افت کیفی آموزش عالی در ایران است که تا کنون کمتر بدان پرداخته شده است. ایا قانونی وجود داردکه استاد نتواند کتب خود یا دوستانش را که دارای محتوای معتبری نیستند را به دانشجویان معرفی نکند؟ مسایل و آسیبهای اینچنینی باید حل شود تا بستر سالم برای توسعه آموزش عالی به لحاظ کیفی در ایران فراهم شود.

استعدادیابی تحصیلی نیز متغییر تاثیر گذار مهم دیگری است که در حوزه ساختاری عدم توجه به آن مساله ساز شده است. ساختار علمی نظام آموزش عالی در ایران به استعداد یابی تحصیلی اهمیت چندانی نمی دهد و این مساله هر ساله موجب هرز رفتن انرژی های زیادی از جوانان ما می شود. کم نیستند دانشجویانی که در رشته های درس می خوانند که واقعاً علاقه ای به آن ندارند و دلزدگی و بی انگیزگی ناشی از انتخاب نادرست رشته تحصیلی سبب می شود تا این دسته از دانشجویان صرفاً به صورت تکلیفی به ادامه تحصیل در آن رشته مشغولند. مشاوره درست و اتخاذ تمهیدات لازم و مناسب از سوی مراکز آموزش عالی ، وزارت علوم ، تحقیقات و فناوری و آموزش و پرورش می تواند مفید واقع شود.

حواشی غیر علمی در دانشگاهها نیز بخشی از معضلات ساختاری نظام آموزش عالی را شامل می شوند. سطح حقوق و مزایای نامناسب اساتید می تواند زمینه ساز فساد علمی برخی از این عزیزان که آینده علمی یک کشور را بر عهده دارند فراهم نماید. استادی که از سطح درآمدی خوبی برخوردار نباشد و یا اینکه از امنیت شغلی مناسب برخوردار نباشد بدون شک از سطح آموزش مورد انتظار جامعه علمی برخوردار نخواهد بود. بحرانها و مسایل غیر ساختاری اما موثر بر دانشگاهها شدیداً می تواند به توانمندی علمی و آموزشی این مراکز آسیب وارد نماید. چالش ها و بحران های ناشی از تغییران رؤسا و مدیران عالی دانشگاهها ، مسایل مالی ، قوانین ارتقای شغلی و علمی، حواشی فرهنگی دانشگاهها و مسایل سیاسی اثر گذار می تواند بخش زیادی از انرژی مثبت دانشگاهها را به خود جلب نماید و از سرعت قطار در حال حرکت دانشگاههای ما بکاهد. درگیر شدن در مسایل سیاسی ، اداری و.... به یکی از مهترین مسایل دانشگاههای ما حل شده است. فشارهای گوناگون از سوی گروههای فشار و ذینفوذ برای تاثیر گذاری بر دانشگاه و اساتید و به عبارتی ساختار علمی باید حذف یا کاسته شود تا در یک محیط سالم بتوان انتظار پیشرفت و تعالی داشته باشیم. نباید فراموش کرد که مشکلات ساختاری در دانشگاههای گوناگون، کمیت ، کیفت ، اشکال و شدت و حدت متفاوتی دارند که باید در زمینه ویژه خود مورد بررسی و حل قرار گیرند.

اشکالات سیستم انتخاب و استخدام اساتید

به دلایل مختلف معتقدم نحوه گزینش اساتید هم اکنون استاندارد نبوده و از کارآمدی برخوردار نیست. بخش بزرگی از معلمین آموزش و پرورش به دلایل مختلف از جمله افزایش درآمد و ارتقای منزلت اجتماعی به ادامه تحصیل در مقاطع ارشد و دکترا رو آورده اند تا در نتیجه بتوانند در دانشگاهها ( عمدتاً دانشگاههای پیام نور و دانشگاه آزاد)به تدریس مشغول شوند که این مساله خود به یک آسیب جدی برای کاهش سطح علمی آموزش در دانشگاهها تبدیل شده است. باید از انرژی این دسته از عزیزان در سازمانهای متبوع استفاده شود. آموزش در مدارس و دانشگاهها دارای نیازها و اشکال متفاوتی است و بکارگیری همزمان اساتید در دو سیستم آموزشی متفاوت می تواند آسیبهای علمی و آموزشی جدی به ساختار علمی آموزش عالی وارد نماید.

از دیگر سو بیکاری فارغ التحصیلان سبب شده تا جوانان ما با ادامه تحصیل در مقاطع ارشد و دکترا به امید تدریس چند واحد درسی در دانشگاههای ایران و رسیدن به آرزوی استاد شدن و تامین درآمد خود به یک معضل حاد در نظام آموزش عالی تبدیل شوند. بدون شک همه این عزیزان از شایستگی تدریس برخوردار نیستند و نمی توانند الگوی مناسبی برای تدریس و علم و دانش در دانشگاههای ما باشند. اینکه فشار نهادها و دستگاههای اجرائی در استخدام اساتید و انتخاب اساتید دانشگاه در بسیاری از دانشگاههای عمدتاً غیر دولتی دخیل است امری نیست که بر کسی پوشیده باشد. تا زمانی که رسیدن به جایگاه و شغل استادی در دانشگاه به این شیوه بی نظم و بی ضابطه ادامه یابد وتا زمانی که فضا برای تدریس افراد ناشایست در دانشگاههای ایران با هدفها و عناوین گوناگون فراهم باشد ما نمی توانیم انتظار توسعه علمی در ایران را داشته باشیم. ضعف های موجود در برخی از اساتید می تواند تاثیرات منفی بزرگی برا دانشجویان داشته باشد. دانشجو از استاد الگو می پذیرد و اگر این الگوی علمی و آموزشی از توانمندی علمی مناسب برخوردار نباشد به عامل تخریب دانشگاه و ناامیدی و کم سوادی دانشجویان و نظام آموزش عالی تبدیل خواهد شد

هجوم مدیران اجرائی برایتریس در دانشگاهها نیز از دیگر معضلات دانشگاههای ایران را شامل می شود. باید جلوی هجوم موج ورود مدیران اجرائی با بنیه علمی ضعیف به دانشگاههای کشور به منظور تدریس با اهداف غیر علمی( کسب درآمد، شهرت؛ تبلیغات ، قدرت طلبی ،سوء استفاده ابزاری و...) گرفته شود.استاد چند شغله نمی تواند برای توسعه انسانی به نحو احسن گام بردارد . باید فضا برای حضور حداکثری اساتید شایسته فراهم و اساتید سفارشی و ناشایست از لحاظ علمی از نظام آموزش علمی ایران حذف شوند.این را با قاطعیت یک راهکار مهم می دانم.

به کجا می رویم؟

روند افت کیفی نظام آموزش عالی شدیداً بر توسعه علمی ایران ضربه وارد نموده است. اگر بخواهیم معیار ارزیابی آموزش عالی را فقط و فقط مقاله های علمی منتشر شده در مجله های بین المللی در نظر بگیریم همه چیز نظام آموزش عالی ایران مطلوب و بی ایراد است اما اگر بخواهیم واقع نگر باشیم با یک ویرانه ای روبروئیم که بعید می دانم در کوتاه مدت برنامه ای برای اصلاح آن وجود داشته باشد. این روند بی شک وابستگی اقتصادی و تکنولوژیک و عقب ماندگی علمی را تشدید خواهد کرد و آسیبهای جبران ناپذیری را به ایران به عنوان یک کشور در انتظار جایگاه مهم در عرصه بین الملل وارد خواهد کرد. جلوی ضرر را از هر کجا بگیریم سود است!

برای رفع سطح پائین کیفیت آموزش دانشجویان و دانش آموختگان چه باید کرد؟ راه حل؟

اصلاح ساختار علمی ، تزریق شادی، امید و طروات به نظام آموزش عالی و ساختار آموزشی، اعمال شایسته سالاری و استانداردسازی در پذیرش دانشجو و استاد، تغییر در محتوای متون و سرفصل های آموزشی ، حمایت بیشتر مادی و معنوی از دانشگاهها و مراکز آموزش عالی، تقویت استقلال نهادی دانشگاهها و مراکز آموزش عالی، تقویت ارزشهای علمی و آموزشی در جامعه ، توجه به دانشجویان و جوانان به عنوان مخاطبین اصلی مراکز آکادمیک در ایران و جهان، بهره مندی از تجربیات مفید کشورهای موفق جهان در زمینه آموزش عالی، دگرگونی اساسی در جهت شایسته سالاری در دانشگاهها و مراکز آموزش عالی، کاستن از فشارهای هنجاری حاکم بر دانشگاهها ، منع توسعه کمی دانشگاهها ، ارتقای کیفی امکانات دانشگاهها از جمله پیشنهاداتی است که می تواند به باور من در زمینه افزایش شسطح کیفی دانش آموختگان مراکز آموزش عالی در ایران مفید واقع گردد. با سپاس







      

بازدید اعضای شورا معاونین وزارت آموزش وپرورش ازکهن ترین

بنیادآموزشی

نوین  واولین دانشگاه ایران(دارالفنون) درتاریخ1393/6/08

 

http://upload7.ir/imgs/2014-10/45588365025563677982.jpg





      

باسلام ودرود برعزیزان

متاسفانه به دلیل مشغله شدیدکاری امکان بروز رسانی وبلاک برای  عزیزان بیننده ودانشجویان محترم درفصل تابستان امیسر نشد،حال به لطف خداوند باتوجه به شروع سال تحصیلی وعادی شدن شرایط کاری،از این به بعد درج مطالب جدید بصورت هفتگی انجام می شود.


شاپور محمدزاده





      

 

 بسمه تعالی

مقاله فوق ضمن اشاره کوتاه به نحوه پیدایش مکتب فرانکفورت درغرب ، اصول انتقادی درمواجهه بافلسفه تحصلی،مارکسیسم جزمی،طبقه بندی مکتب انتقادی از علوم وجایگاه فرد درمطالعات مکتب فرانکفورت توجه  شده است.

شاپور محمدزاده -اصغر رستم زاده

 

http://persiandrive.com/354066

 

 

 

 





      





      


واقعه غدیر خم 

 

پیامبر گرامى صلى الله علیه و آله و سلم در سال دهم هجرت براى انجام فریضه وتعلیم مراسم حج‏ به مکه عزیمت کرد. این بار انجام این فریضه با آخرین سال عمر پیامبر عزیز مصادف شد و از این جهت آن را «حجة الوداع‏» نامیدند. افرادى که به شوق همسفرى ویا آموختن مراسم حج همراه آن حضرت بودند تا صد وبیست هزار تخمین زده شده‏اند.

مراسم حج‏ به پایان رسید وپیامبر اکرم صلى الله علیه و آله و سلم راه مدینه را،در حالى که گروهى انبوه او را بدرقه میکردند وجز کسانى که در مکه به او پیوسته بودند همگى در رکاب او بودند، در پیش گرفت. چون کاروان به پهنه بى آبى به نام «غدیر خم‏» رسید که در سه میلى «جحفه‏» (1) قرار دارد، پیک وحى فرود آمد وبه پیامبر فرمان توقف داد. پیامبر نیز دستور داد که همه از حرکت‏باز ایستند وبازماندگان فرا رسند.

کاروانیان از توقف ناگهانى وبه ظاهر بى موقع پیامبر در این منطقه بى آب، آن هم در نیمروزى گرم که حرارت آفتاب بسیار سوزنده وزمین تفتیده بود، در شگفت ماندند.مردم با خود مى‏گفتند: فرمان بزرگى از جانب خدا رسیده است ودر اهمیت فرمان همین بس که به پیامبر ماموریت داده است که در این وضع نامساعد همه را از حرکت‏باز دارد وفرمان خدا را ابلاغ کند.

فرمان خدا به رسول گرامى طى آیه زیر نازل شد:

یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک و ان لم تفعل فما بلغت رسالته و الله یعصمک من الناس .(مائده:67)

«اى پیامبر، آنچه را از پروردگارت بر تو فرود آمده است‏به مردم برسان واگر نرسانى رسالت‏خداى را بجا نیاورده‏اى; و خداوند تو را از گزند مردم حفظ مى‏کند».

دقت در مضمون آیه ما را به نکات زیر هدایت مى‏کند:

اولا: فرمانى که پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم براى ابلاغ آن مامور شده بود آنچنان خطیر و عظیم بود که هرگاه پیامبر (بر فرض محال) در رساندن آن ترسى به خود راه مى‏داد و آن را ابلاغ نمى‏کرد رسالت الهى خود را انجام نداده بود، بلکه با انجام این ماموریت رسالت وى تکمیل مى‏شد.

به عبارت دیگر، هرگز مقصود از ما انزل الیک مجموع آیات قرآن و دستورهاى اسلامى نیست. زیرا ناگفته پیداست که هرگاه پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم مجموع دستورهاى الهى را ابلاغ نکند رسالت‏خود را انجام نداده است ویک چنین امر بدیهى نیاز به نزول آیه ندارد.بلکه مقصود از آن، ابلاغ امر خاصى است که ابلاغ آن مکمل رسالت‏شمرده مى‏شود وتا ابلاغ نشود وظیفه‏خطیر رسالت رنگ کمال به خود نمى‏گیرد. بنابر این، باید مورد ماموریت‏یکى از اصول مهم اسلامى باشد که با دیگر اصول وفروع اسلامى پیوستگى داشته پس از یگانگى خدا ورسالت پیامبر مهمترین مسئله شمرده شود.

ثانیا: از نظر محاسبات اجتماعى، پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم احتمال مى‏داد که در طریق انجام این ماموریت ممکن است از جانب مردم آسیبى به او برسد وخداوند براى تقویت اراده او مى‏فرماید:

و الله یعصمک من الناس .

اکنون باید دید از میان احتمالاتى که مفسران اسلامى در تعیین موضوع ماموریت داده‏اند کدام به مضمون آیه نزدیکتر است.

محدثان شیعه و همچنین سى تن از محدثان بزرگ اهل تسنن(2) بر آنند که آیه در غدیر خم نازل شده است وطى آن خدا به پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم ماموریت داده که حضرت على علیه السلام را به عنوان «مولاى مؤمنان‏» معرفى کند.

ولایت و جانشینى امام پس از پیامبر از موضوعات خطیر و پر اهمیتى بود که جا داشت ابلاغ آن مکمل رسالت‏باشد وخوددارى از بیان آن، مایه نقص در امر رسالت‏شمرده شود.

همچنین جا داشت که پیامبر گرامى، از نظر محاسبات اجتماعى و سیاسى، به خود خوف ورعبى راه دهد، زیرا وصایت وجانشینى شخصى مانند حضرت على علیه السلام که بیش از سى وسه سال از عمر او نگذشته بود بر گروهى که از نظر سن وسال از او به مراتب بالاتر بودند بسیار گران بود. (3) گذشته از این، خون بسیارى از بستگان همین افراد که دور پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم را گرفته بودند در صحنه‏هاى نبرد به دست‏حضرت على علیه السلام ریخته شده بود وحکومت چنین فردى بر مردمى کینه توز بسیار سخت‏خواهد بود.

به علاوه، حضرت على علیه السلام پسر عمو و داماد پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم بود وتعیین چنین فردى براى خلافت در نظر افراد کوته‏بین به یک نوع تعصب فامیلى حمل مى‏شده است.

ولى به رغم این زمینه‏هاى نامساعد، اراده حکیمانه خداوند بر این تعلق گرفت که پایدارى نهضت را با نصب حضرت على علیه السلام تضمین کند ورسالت جهانى پیامبر خویش را با تعیین رهبر وراهنماى پس از او تکمیل سازد.

اکنون شرح واقعه غدیر را پى مى‏گیریم:

آفتاب داغ نیمروز هجدهم ماه ذى الحجه بر سرزمین غدیر خم به شدت مى‏تابید وگروه انبوهى که تاریخ تعداد آنها را از هفتاد هزار تا صد وبیست هزار ضبط کرده است در آن محل به فرمان پیامبر خدا فرود آمده بودند ودر انتظار حادثه تاریخى آن روز به سر مى‏بردند، در حالى که از شدت گرما رداها را به دو نیم کرده، نیمى بر سر ونیم دیگر را زیر پا انداخته بودند.

در آن لحظات حساس، طنین اذان ظهر سراسر بیابان را فرا گرفت ونداى تکبیر مؤذن بلند شد. مردم خود را براى اداى نماز ظهر آماده کردند وپیامبر نماز ظهر را با آن اجتماع پرشکوه، که سرزمین غدیر نظیر آن را هرگز به خاطر نداشت، بجا آورد وسپس به میان جمیعت آمد وبر منبر بلندى که از جهاز شتران ترتیب یافته بود قرار گرفت وبا صداى بلند خطبه‏اى به شرح زیر ایراد کرد:

ستایش از آن خداست.از او یارى مى‏خواهیم وبه او ایمان داریم وبر او توکل مى‏کنیم واز شر نفسهاى خویش وبدى کردارهایمان به خدایى پناه مى‏بریم که جز او براى گمراهان هادى وراهنمایى نیست; خدایى که هرکس را هدایت کرد براى او گمراه کننده‏اى نیست. گواهى مى‏دهیم که خدایى جز او نیست ومحمد بنده خدا وفرستاده اوست.

هان اى مردم، نزدیک است که من دعوت حق را لبیک گویم و از میان شما بروم. ومن مسئولم و شما نیز مسئول هستید. در باره من چه فکر مى‏کنید؟

یاران پیامبر گفتند: گواهى مى‏دهیم که تو آیین خدا را تبلیغ کردى ونسبت‏به ما خیرخواهى ونصیحت کردى ودر این راه بسیار کوشیدى خداوند به تو پاداش نیک بدهد.

پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله و سلم، وقتى مجددا آرامش بر جمعیت‏حکمفرما شد، فرمود:

آیا شما گواهى نمى‏دهید که جز خدا، خدایى نیست ومحمد بنده خدا وپیامبر اوست؟ بهشت ودوزخ ومرگ حق است وروز رستاخیز بدون شک فرا خواهد رسید وخداوند کسانى را که در خاک پنهان شده‏اند زنده خواهد کرد؟

یاران پیامبر گفتند: آرى، آرى، گواهى مى‏دهیم.

پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم ادامه داد:

من در میان شما دو چیز گرانبها به یادگار مى‏گذارم; چگونه با آنها معامله خواهید کرد؟ناشناسى پرسید: مقصود از این دو چیز گرانبها چیست؟

پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم فرمود:

ثقل اکبر کتاب خداست که یک طرف آن در دست‏خدا وطرف دیگرش در دست‏شماست. به کتاب او چنگ بزنید تا گمراه نشوید. وثقل اصغر عترت واهل بیت من است. خدایم به من خبر داده که دو یادگار من تا روز رستاخیز از هم جدا نمى‏شوند.

هان اى مردم،برکتاب خدا وعترت من پیشى نگیرید واز آن دو عقب نمانید تا نابود نشوید.

در این موقع پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم دست‏حضرت على علیه السلام را گرفت و بالا برد، تا جایى که سفیدى زیر بغل او بر همه مردم نمایان شد وهمه حضرت على علیه السلام را در کنار پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم دیدند و او را به خوبى شناختند ودریافتند که مقصود از این اجتماع مسئله‏اى است که مربوط به حضرت على علیه السلام است و همگى با ولع خاصى آماده شدند که به سخنان پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم گوش فرا دهند.

پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم فرمود:

هان اى مردم، سزاوارترین فرد بر مؤمنان از خود آنان کیست؟

یاران پیامبر پاسخ دادند:خداوند و پیامبر او بهتر مى‏دانند.

پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم ادامه داد:

خداوند مولاى من و من مولاى مؤمنان هستم و بر آنها از خودشان اولى وسزاوارترم. هان اى مردم،«هر کس که من مولا و رهبر او هستم، على هم مولا ورهبر اوست‏».

رسول اکرم صلى الله علیه و آله و سلم این جمله آخر را سه بار تکرار کرد(4) وسپس ادامه داد:

پروردگارا، دوست‏بدار کسى را که على را دوست‏بدارد ودشمن بدار کسى را که على را دشمن بدارد.خدایا، یاران على را یارى کن ودشمنان او را خوار وذلیل گردان. پروردگارا، على را محور حق قرار ده.

سپس افزود:

لازم است‏حاضران به غایبان خبر دهند ودیگران را از این امر مطلع کنند.

هنوز اجتماع با شکوه به حال خود باقى بود که فرشته وحى فرود آمد وبه پیامبر گرامى صلى الله علیه و آله و سلم بشارت داد که خداوند امروز دین خود را تکمیل کرد ونعمت‏خویش را بر مؤمنان بتمامه ارزانى داشت. (5)

در این لحظه، صداى تکبیر پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم بلند شد وفرمود:

خدا را سپاسگزارم که دین خود را کامل کرد و نعمت‏خود را به پایان رسانید واز رسالت من و ولایت على پس از من خشنود شد.

پیامبر از جایگاه خود فرود آمد ویاران او، دسته دسته، به حضرت على علیه السلام تبریک مى‏گفتند واو را مولاى خود ومولاى هر مرد وزن مؤمنى مى‏خواندند. در این موقع حسان بن ثابت، شاعر رسول خدا، برخاست واین واقعه بزرگ تاریخى را در قالب شعرى با شکوه ریخت وبه آن رنگ جاودانى بخشید. از چکامه معروف او فقط به ترجمه دو بیت مى‏پردازیم:

پیامبر به حضرت على فرمود:برخیز که من تو را به پیشوایى مردم وراهنمایى آنان پس از خود برگزیدم.هر کس که من مولاى او هستم، على نیز مولاى او است. مردم! بر شما لازم است از پیروان راستین ودوستداران واقعى على باشید. (6)

آنچه نگارش یافت‏خلاصه این واقعه بزرگ تاریخى بود که در مدارک دانشمندان اهل تسنن وارد شده است. در کتابهاى شیعه این واقعه به طور گسترده‏تر بیان شده است. مرحوم طبرسى در کتاب احتجاج(7) خطبه مشروحى از پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم نقل مى‏کند که علاقه‏مندان مى‏توانند به آن کتاب مراجعه کنند.

واقعه غدیر هرگز فراموش نمى‏شود 

اراده حکیمانه خداوند بر این تعلق گرفته است که واقعه تاریخى غدیر در تمام قرون واعصار، به صورت زنده در دلها وبه صورت مکتوب در اسناد وکتب، بماند ودر هر عصر وزمانى نویسندگان اسلامى در کتابهاى تفسیروحدیث وکلام وتاریخ از آن سخن بگویند وگویندگان مذهبى در مجالس وعظ وخطابه در باره آن داد سخن دهند وآن را از فضایل غیر قابل انکار حضرت على علیه السلام بشمارند. نه تنها خطبا وگویندگان، بلکه شعرا وسرایندگان بسیارى از این واقعه الهام گرفته‏اند وذوق ادبى خود را از تامل در زمینه این حادثه واز اخلاص نسبت‏به صاحب ولایت مشتعل ساخته‏اند وعالیترین قطعات را به صورت هاى گوناگون وبه زبانهاى مختلف از خود به یادگار نهاده‏اند.

از این جهت، کمتر واقعه تاریخى همچون رویداد غدیر مورد توجه دانشمندان، اعم از محدث ومفسرومتکلم وفیلسوف وخطیب وشاعر ومورخ وسیره نویس، قرار گرفته است وتا این اندازه در باره آن عنایت مبذول شده است.

یکى از علل جاودانى بودن این حدیث، نزول دو آیه از آیات قرآن کریم در باره این واقعه است(8) وتا روزى که قرآن باقى است این واقعه تاریخى نیز باقى خواهد بود واز خاطرها محو نخواهد شد.

جامعه اسلامى در اعصار دیرینه آن را یکى از اعیاد مذهبى مى شمرده‏اند وشیعیان هم اکنون نیز این روز را عید مى‏گیرند ومراسمى را که در دیگر اعیاد اسلامى برپا مى‏دارند در این روز نیز انجام مى‏دهند.

از مراجعه به تاریخ به خوبى استفاده مى‏شود که روز هجدهم ذى الحجة الحرام در میان مسلمانان به نام روز عید غدیر معروف بوده است، تا آنجا که ابن خلکان در باره مستعلى بن المستنصر مى‏گوید:در سال‏487 هجرى در روز عید غدیر که روز هجدهم ذى الحجة الحرام است مردم با او بیعت کردند. (9) والعبیدى در باره المستنصر بالله مى‏نویسد:وى در سال‏487 هجرى، دوازده شب به آخر ماه ذى الحجه باقى مانده بود که درگذشت. این شب همان شب هجدهم ذى الحجه، شب عید غدیر است. (10)

.

ریشه این عید اسلامى به خود روز غدیر باز مى‏گردد، زیرا در آن روز پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم به مهاجرین وانصار، بلکه به همسران خود، دستور داد که بر على علیه السلام وارد شوند وبه او در مورد چنین فضیلت‏بزرگى تبریک بگویند.زید بن ارقم مى‏گوید:نخستین کسانى از مهاجرین که با على دست دادند ابوبکر، عمر، عثمان، طلحه وزبیر بودند ومراسم تبریک وبیعت تا مغرب ادامه داشت.

در اهمیت این رویداد تاریخى همین اندازه کافى است که صدوده نفر صحابى حدیث غدیر را نقل کرده‏اند. البته این مطلب به معنى آن نیست که از آن گروه زیاد تنها همین تعداد حادثه را نقل کرده‏اند، بلکه تنها در کتابهاى دانشمندان اهل تسنن نام صد و ده تن به چشم مى‏خورد. درست است که پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم سخنان خود را در اجتماع صد هزار نفرى القاء کرد، ولى گروه زیادى از آنان از نقاط دور دست‏حجاز بودند واز آنان حدیثى نقل نشده است. گروهى از آنان نیز که این واقعه را نقل کرده‏اند تاریخ موفق به درج آن نشده است واگر هم درج کرده به دست ما نرسیده است.

در قرن دوم هجرى، که عصر«تابعان‏» است، هشتاد ونه تن از آنان، به نقل این حدیث پرداخته‏اند.

راویان حدیث در قرنهاى بعد همگى از علما ودانشمندان اهل تسنن هستند وسیصد وشصت تن از آنان این حدیث را در کتابهاى خود آورده‏اند وگروه زیادى به صحت واستوارى آن اعتراف کرده‏اند.

در قرن سوم نود ودو دانشمند، در قرن چهارم چهل وسه، در قرن پنجم بیست وچهار، در قرن ششم بیست، در قرن هفتم بیست ویک، در قرن هشتم هجده، در قرن نهم شانزده، در قرن دهم چهارده، در قرن یازدهم دوازده، در قرن دوازدهم سیزده، در قرن سیزدهم دوازده ودر قرن چهاردهم بیست دانشمند این حدیث را نقل کرده‏اند.

گروهى نیز تنها به نقل حدیث اکتفا نکرده‏اند بلکه در باره اسناد ومفاد آن مستقلا کتابهایى نوشته‏اند.

طبرى، مورخ بزرگ اسلامى، کتابى به نام «الولایة فی طریق حدیث الغدیر» نوشته، این حدیث را از متجاوز از هفتاد طریق از پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم نقل کرده است.

ابن عقده کوفى در رساله «ولایت‏» این حدیث را از صد وپنج تن نقل کرده است.

ابوبکر محمد بن عمر بغدادى، معروف به جعانى، این حدیث را از بیست وپنج طریق نقل کرده است.

تعداد کسانى که مستقلا پیرامون خصوصیات این واقعه تاریخى کتاب نوشته‏اند بیست وشش نفر است.

دانشمندان شیعه در باره این واقعه بزرگ کتابهاى ارزنده‏اى نوشته‏اند که جامعتر از همه کتاب تاریخى «الغدیر» است که به خامه تواناى نویسنده‏نامى اسلامى علامه مجاهد مرحوم آیة الله امینى نگارش یافته است ودر تحریر این بخش از زندگانى امام على علیه السلام ازاین کتاب شریف استفاده فراوانى به عمل آمد.

پى‏نوشت‏ها:

1-جحفه در چند میلى‏«رابغ‏» بر سر راه مدینه واقع است ویکى ازمیقاتهاى حجاج است.

2-مرحوم علامه امینى نام وخصوصیات این سى تن را در اثر نفیس خود «الغدیر ج‏1، ص‏196 تا209) به طور مبسوط بیان کرده است. که در میان آنان نام افرادى مانند طبرى، ابو نعیم اصفهانى، ابن عساکر، ابو اسحاق حموینى، جلال الدین سیوطى به چشم مى‏خورد و از میان صحابه پیامبر از ابن عباس وابو سعید خدرى وبراء بن عازب نام برده شده است.

3--خصوصا بر اعرابى که همواره مناصب مهم را شایسته پیران قبایل مى‏دانستند وبر اى جوانان، به بهانه اینکه بى تجربه‏اند، وقعى قائل نبودند. لذا هنگامى که رسول اکرم صلى الله علیه و آله و سلم عتاب بن اسید را به فرماندارى مکه واسامة بن زید را به فرماندهى سپاه عازم به تبوک منصوب کرد از طرف جمعى از اصحاب وپیروان خود مورد اعتراض قرار گرفت.

4-بنا به نقل احمد بن حنبل در مسند او، پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم این جمله را چهار بار تکرار کرد.

5-سوره مائده آیه 3 الیوم اکملت لکم دینکم واتممت علیکم نعمتی و رضیت لکم الاسلام دینا .)) سوره مائده، .

  6-فقال له قم یا علی فاننی فمن کنت مولاه فهذا ولیه رضیتک من بعدی اماما وهادیا فکونوا له اتباع صدق موالیا

7-احتجاج طبرسى، ج‏1، صص‏84- 71، چاپ نجف.

8-آیات‏3و67 سوره مائده.

9-وفیات الاعیان، ج‏1، ص 60 وج‏2، ص‏223-

10-وفیات الاعیان، ج‏1، ص 60 وج‏2، ص‏223.-


.







      

 

 

عید رمضان آمد و ماه رمضان رفت

صد شکر که این آمد و صد حیف که آن رفت   

.

 

 

 

فرازهایی از دعای و داع امام سجاد(ع) با ماه رمضان  :

بدرود ای بزرگترین ماه خداوند و ای عید اولیای خدا  …

بدرود ای ماه دست یافتن به آرزوها  ….

بدرود ای یاریگر ما که در برابر شیطان یاریمان دادی  …

بدرود ای که هنوز فرا نرسیده از آمدنت شادمان بودیم

و هنوز رخت برنبسته از رفتنت اندوهناک  .

 

 


 

خداحافظ ای ماه غفران و رحمت

خداحافظ ای ماه عشق و عبادت

خداحافظ ای ماه نزدیکی بر آرزوها

خداحافظ ای ماه مهمانی حق تعالی

خداحافظ ای دوریت سخت و جانکاه

خداحافظ ای بهترین ماه الله

 

 

 

.

 

 


 

 





      

شب بود و اشک بود و علی بود و چاه بود

فریاد بی‌صدا، غم دل بود و آه بود

دیگر پس از شهادت زهرا به چشم او

صبح سفید هم‌چو دل شب سیاه بود

دانی چرا جبین علی را شکافتند؟

زیرا به چشم کوفه عدالت گناه بود

خونش نصیب دامن محراب کوفه شد

آن رهبری که کعبه بر او زادگاه بود

یک عمر از رعیت خود هم ستم کشید

اشک شبش به غربت روزش گواه بود

دستش برای مردم دنیا نمک نداشت

عدلش به چشم بی‌نگهان اشتباه بود

هم‌صحبتی نداشت که در نیمه‌های شب

حرفش به چاه بود و نگاهش به ماه بود

مولا پس از شهادت زهرا غریب شد

زهرا نه یار او که بر او یک سپاه بود

وقتی که از محاسن او می‌چکید خون

عباس را به صورت بابا نگاه بود

«میثم!» هزار حیف که پوشیده شد ز خون

رویـی کـه بهـر گمشـدگان شمـع راه بود





      

آیت‌الله العظمی جوادی‌آملی در گفتاری با موضوع اهمیت شب قدر گفت:

                       در شب قدر اگر بار خودبینی را بر زمین بگذاریم، پرواز آسان است.

«بسم الله الرحمن الرحیم در شب قدر، سخن از «لَیلَة القَدرِ خِیر مِنْ ألفِ شَهر است» که انسان یک شبه ره هشتاد ساله می‌رود، این راه دشوار نیست. اگر دشوار بود ما را امر نمی‌کردند، دعوت نمی‌کردند. دشواری مال کسی است که کوله بار خود را بر دوش دارد. اگر بار خودبینی را به زمین بگذارد، سبک می‌شود. وقتی سبک شد، پروازش آسان است! این پرکشیدن با سنگین بال و سنگین بار بودن ممکن نیست. اگر قرآن به سر می‌گذاریم، هدف تنها این نباشد که خدا گناهان ما را بیامرزد، ما را به جهنم نبرد، ما را به بهشت ببرد. اینها ریخت و پاش سفره شب قدر است. وقتی یک دوستی سفره‌ای پهن می‌کند، مائده الهی و مَأدبة الهی می‌چیند، مهمان‌های خود را به بهترین وجه پذیرایی می‌کند. وقتی مهمان‌ها برخاستند، سفره برچیده می‌شود، آن ریزه‌های سفره را می‌ریزند؛ مرغ‌ها آن ریزه‌های سفره را می‌چینند. ریزه سفره شب قدر این است که کسی نسوزد، به جهنم نرود. اینها شب قدر نیست. شب قدر آن است که انسان طیّار گونه دست هزارها نفر را بگیرد و به بهشت ببرد. در دنیا رفتار او، گفتار او، سیرت او، سریرت او، سنّت او آموزنده باشد. هزارها نفر را زنده کند و در آخرت هم هزارها نفر را به همراه خود به بهشت ببرد. اگر ما بتوانیم در کنار سفره الهی و دولت قرآن بنشینیم، چرا در ته صفوف و صَفُّ النِعال قرار بگیریم به دنبال آن ریزه‌های سفره تکان‌ها باشیم که از سفره تکانده شده چیزی به ما برسد؟! به ما گفتند: هر کسی به اندازه قدر خود شب قدر را درک می‌کند و قدر هر کسی هم به اندازه قدر همت اوست. اگر ما به اندازه همت مان دولت قرآن را و دولت قدر را می‌توانیم ادراک کنیم، چرا همت نطلبیم ما قبل از اینکه از خدا مظروف بخواهیم، ظرف و ظرفیت هم طلب بکنیم. هرگز نمی‌توان گفت: چون ما ظرفیت‌مان اینقدر بود، خدا به ما اینقدر داد. این سخن نیمی از ثواب است، نه هر ثوابی و همه ثواب. سخن صائب، ثواب، منزه از خطا، مبرّای از اشتباه آن است که هم ظرف بخواهیم، هم مظروف، یعنی خدا دو فیض دارد: با یک فیض ظرفیت می‌دهد با فیض دیگر این ظرف را پُرِ از مظروف می‌کند و به تعبیر اهل معرفت اگر هر فیضی به اندازه ظرفیت باشد که ما اِبداع نخواهیم داشت. ما هم از خدا قابلیت طلب بکنیم، هم مقبول را بخواهیم. هم ظرف طلب بکنیم، هم مظروف طلب بکنیم. این همت اگر در ما زنده شد؛ هرگز نمی‌گوییم لیاقت ما همین مقدار بود. از ما خواستن و از ذات أقدس إله اِجابت کردن! بنابراین دولت قرآن دولتی است که لِیلة القَدرِ خِیر مِنْ ألفِ شَهر است. ریزه‌های این سفره، ریخت و پاش این مائده همان است که کسی نسوزد، حوائج‌اش برطرف بشود، بیماران شِفا پیدا کنند، دُیون تَادیه بشود، مشکلات معیشت و تورّم و مسکن و ازدواج حلّ بشود شب قدر یعنی شبی که خِیر مِنْ ألفِ شَهر. اگر وَ مَا أدراکَ مَا لِیلَهُ القَدر، اگر فهمیدن او مشکل است، پیدا کردن‌اش هم مشکل‌تر. منتها اگر کسی با مفهوم اُنس گرفت، درک این معانی برای او مشکل است. اگر کوله بار خودبینی و خودخواهی و دنیا طلبی بر دوش او بسته است، طی این راه برای او مشکل است. اینها را که بگذارد کنار، هم فهمیدنش آسان است، هم پرکشیدنش.»





      
<      1   2   3   4   5   >>   >