سفارش تبلیغ
صبا ویژن
درباره
شاپورمحمدزاده[10]

وبلاگ فوق به عنوان ابزار ارتباط با دانشجویان علوم اجتماعی وجامعه شناسی،روابط عمومی ،مدیران و کارکنان آموزش وپرورش وعلاقمندان در حوزه های علوم اجتماعی ، جامعه شناسی وآموزش و پرورش طراحی گردیده است. بدون تردید دیدگاهها و نظرات ارزشمند شما عزیزان می تواند درغنای هر چه بیشتر آن موثر باشد.
ویرایش
جستجو
صفحات اختصاصی
امکانات دیگر


[مرجع دریافت ابزار و قالب وبلاگ]

[ Designed By Ashoora.ir ]
علوم اجتماعی - جامعه شناسی - آموزش وپرورش





      


                                   علل شیوع دروغگویی در جامعه در یک پژوهش میدانی

در میان گناهان کبیره ای که خداوند عزیز ما را از آنها نهی فرموده و فرمان داده که بدانها نزدیک نشویم، «دروغ» است که گناهی عظیم بوده و خطرناک می باشد و شاید بتوان گفت احادیثی که در زشتی این گناه وارد شده در مقایسه با احادیثی که در رابطه با گناهان دیگر وارد شده بی نظیر بوده و حتی قابل مقایسه نمی باشند!


پیامبر اکرم(ص) فرمود

پنج کار است که روزه را باطل می کند و وضو را می شکند: اول دروغ...» و:
براستی آیا این عاقلانه است که آدمی رنج گرسنگی و تشنگی را برخود هموار کند و چندین ساعت این بار طاقت فرسا را بردوش کشد وآن گاه با آلوده نمودن خود به گناه عظیم «دروغ» همه نتایج حاصل از این تلاش و مجاهدت را برباد دهد؟! و آیا جای آن ندارد که انسان روزه دار به هنگام اشتغال به این عمل گرانبها، بیش از گذشته «زبان» خود را از آلوده شدن به «دروغ» محافظت نماید تا هرچه بیشتر از ثمرات این ماه عظیم و فیوضات «روزه» بهره مند گردد؟! و صدالبته همانطور که گفته شد پرهیز از دروغ و دروغگویی تنها مختص به ماه مبارک رمضان و دوران روزه گیری نمی باشد بلکه انسان مؤمن همواره از این عمل ناپسند پرهیز می کند و لکن در این ایام که پاداش عمل او بسته به دوری از این گناه بزرگ است بیش از گذشته از خود مراقبت می کند که مبادا حتی به شوخی نیز بدان آلوده نگردد.


نتایج یک تحقیق بزرگ میدانی در شهر تهران حاکی است به اعتقاد 99 درصد مردم دروغ در جامعه رواج دارد و حدود نیمی از افراد معتقدند 90 درصد مردم راست نمی گویند


دروغ و دروغ گویی در جامعه پدیده ای است که با وجود توصیه های دین اسلام به وفور در جامعه شاهد آن هستیم. رفتاری که با ایجاد بی اعتمادی در جامعه بنیان های اخلاقی را نیز نشانه رفته و پایه و شروع بسیاری از گناهان و هنجارشکنی هاست.

علل شیوع دروغ در جامعه شاید نشات گرفته از تزلزل پایه های اعتقادی مردم و یا عدم شجاعت در ابراز صادقانه حرف ها و تمایلات افراد جامعه باشد. اما به هر عنوان این پدیده نامتعارف و ناپسند به ویژه در تعاملات اجتماعی روز به روز در حال همه گیر شدن است.

نشریه مهر نو وابسته به سازمان بهزیستی در ارتباط با مشکلات اجتماعی آورده است؛ نتایج یک تحقیق بزرگ میدانی در شهر تهران حاکی است به اعتقاد 99 درصد مردم دروغ در جامعه رواج دارد و حدود نیمی از افراد معتقدند 90 درصد مردم راست نمی گویند.به گزارش سایت همشهری آنلاین نیز بر اساس نظرسنجی که در یک جامعه آماری هزار و 200 نفری در تهران صورت گرفته است، 48 درصد مردم معتقدند 80 تا 100 درصد افراد راست نمی گویند.

طبق این نظرسنجی اکثریت مطلق پاسخ گویان معادل 99 درصد وجود دروغ را در جامعه تایید کرده اند. از میان هزار و 200 نفر ، 41 درصد علت راست نگفتن افراد را منفعت طلبی و 6 درصد مصلحت اندیشی دانسته اند. از این جامعه آماری 52 درصد اعتقاد داشتند در مواردی می شود راست نگفت و 48 درصد گفتند همیشه باید راست گفت، از میان 625 نفری که راست نگفتن را در بعضی مواقع مجاز دانسته اند، 54 درصد دروغ مصلحت آمیز، 21 درصد پیش گیری از فتنه و جنجال، 17 درصد رهایی از گرفتاری و 8 درصد کسب منافع شخصی را از موارد مجاز دروغ بیان کرده اند. از میان کل پاسخ گویان 28 درصد فرهنگ سازی و آموزش را بر ترویج راست گویی در جامعه موثر دانسته اند، 21 درصد از پاسخگویان نیز معتقد بودند که برای حذف این معضل از جامعه هیچ چاره ای نمی توان اندیشید.

دکتر عماد افروغ استاد دانشگاه و جامعه شناس درباره ریشه های دروغ و عوارض ناشی از آن در جامعه به خراسان می گوید: بخشی از ریشه های دروغ به شیوه کشورداری برمی گردد و این شیوه در کشور ما مربوط به مقطع خاصی نیست و به نحوی در ایران جریان داشته است. شیوه متمرکز در اداره کشور خواه ناخواه فضا را به سمت رواج دروغ در جامعه می برد و بی اعتمادی در جامعه رواج پیدا می کند.

وی این مشکل را بیشتر در نظام هایی که به صورت متمرکز اداره می شوند می داند و می گوید: در این نظام ها که نهادهای مدنی بسط پیدا نکرده اند، دروغ و فرهنگ دروغ گویی شایع می شود. دکتر افروغ با اشاره به مذمت دروغ گویی در شرع اسلام و توصیه به عدم دروغ گویی از دوران کودکی با عنوان این که دروغ گو دشمن خداست می گوید: در عمل در جامعه شکافی بین ایده ها و رفتارها به وجود آمده است و می توان از آن به عنوان یک معضل معرفتی یاد کرد.به همین دلیل می توان معتقد بود نوع تعامل دولت با مردم و به عکس می تواند بر فرهنگ دروغ و دروغ گویی اثرگذار باشد، پدیده ای که نتیجه اش بی اعتمادی درجامعه است .

وی در ادامه تربیت انسان های شجاع ، با اراده و صادق را راهی برای مقابله با این مشکل ساختاری به جا مانده از دوران کهن می داند و می گوید: افراد شجاع و صادق می توانند رابطه قدرت ثروت و قدرت منزلت را به هم بزنند و در دروغ گویی و کاهش آن در جامعه اثرگذار باشند.دکتر افروغ درخصوص ریشه های شخصیتی افراد دروغ گو نیز می گوید: این گونه افراد شخصیتی نامتعادل دارند.

دروغ صفتی زشت است که عواملش مربوط به منفعت طلبی، ترس یا مصلحت شخص می باشد، مصلحت اندیشی هایی‌که در بسیاری مواقع خلاف واقع است.وی اشاره ای نیز به شرع مقدس اسلام دارد و می گوید: بسیاری از علما صداقت را نشانه ای از مدینه فاضله می دانند و در مدینه فاضله تنها معیارها و ملاک های اجتماعی مورد بحث نیست، وجه فردی افراد در تعاملاتشان نیز موردنظر است. این که چرا یک شخص دروغ می گوید یا به پایین بودن ایمان و یقینش به آخرت برمی گردد یا مصلحت سنجی را دلیلی برای دروغش می داند.

وی هم چنین بر این نکته تاکید می کند که وجود مشکل در ساختارهای اجتماعی دلیلی برای دروغ گویی نیست و انسان های شجاع باید این ساختار را به مرور زمان تغییر دهند.وی مشخصه انسان شجاع را تعادل می داند، انسانی که به تعبیر حکمای اسلامی، زمام امورش به دست عقلش باشد و تمنیات نفسانی خود را تحت سلطه خرد و عقلش قرار دهد. یک مسلمان باید با وجود تمام مشکلات و خطرات صداقت خود را حفظ کند و اعتقاد راسخ داشته باشد که منفعت واقعی اش در صداقت است این اعتقاد و شجاعت در تک تک افراد جامعه می تواند مشکلات ساختاری را نیز دستخوش تغییر کند.

وی علت رواج دروغ گویی را در جامعه با وجود مبانی دینی عدم انتقال صحیح آموزه های دینی و دو پهلو منتقل کردن آن ها می داند و می گوید: در احادیث هم دروغی را که برای اصلاح گفته شود بلامانع دانسته اند اما اصلاح هم جایگاه و معنی خود را دارد. اصلاح را می توان به اسرار نظامی، اصلاح بین افراد و تبدیل دشمنی ها به دوستی تعبیر کرد، نه منفعت شخصی افراد.این جامعه شناس مشکلات ساختاری را که در شکل گرفتن دروغ موثرند عدم کرامت انسانی و جریان نداشتن فرهنگ صداقت می داند که باعث رواج تملق و ریا در جامعه می شود. از لحاظ فردی نیز هرچه شخص مومن تر، معتدل تر و آگاه تر باشد کمتر به دروغ گویی رو می آورد، چرا که دروغ ابزاری برای انسان های ضعیف و ذلیل است و انسان قوی و شجاع هیچ گاه برای رفع مشکلاتش به دروغ رو نمی آورد.

دکتر افروغ درباره عوارض دروغ و دروغ گویی بر بنیان های فردی و اجتماعی نیز می گوید: بی اعتمادی مهم ترین عارضه دروغ گویی است، چنین فردی هیچ گاه مورد اعتماد دیگران نیست. اعتماد سرمایه فرهنگی و رکن اساسی در روابط اجتماعی است و کسی که در نگاه دیگران بی اعتماد شد، دچار سرخوردگی و تنهایی می شود. وی دلزدگی و ایجاد بحران ناامنی را از عوارض بی اعتمادی در جامعه می داند چرا که انسان موجودی اجتماعی است و در این شرایط برای در میان گذاشتن مشکلاتش نمی تواند فرد مورد اعتمادی را پیدا کند و همین موضوع باعث به وجود آمدن مشکلات بسیاری در حوزه روابط شخصی می شود، اما در حوزه کلان، بی اعتمادی بین دولت و مردم باعث می شود جامعه به تملق روی‌آورد.

وی ریشه های اصلی دروغ گویی را در ایران مشکل در سطوح معرفتی، وجوه فرهنگی و نحوه تعامل دولت ها با مردم می داند .افروغ اثرات دروغ را در سطح جامعه مخرب تر از دروغ در روابط شخصی می داند و می گوید: عارضه دروغ مسئولان به مردم به مراتب سنگین تر از دروغ مردم به مردم است و بر روابط شخصی مردم نیز تاثیر خواهد داشت. چرا که مردم به حکومت دینی اعتماد دارند، اما در حکومتی مثل پهلوی به خاطر عدم مشروعیت نزد مردم، اباحه گرایی دولتی هیچ تاثیری بر اباحه گرایی مردمی نداشت، چون مردم، آن حکومت را حکومت مشروع نمی دانستند.

وی به تبیین رابطه تملق و دروغ در جامعه می پردازد و می گوید: در جامعه ای که بستر برای تملق گویی فراهم باشد دروغ و دروغ پردازی نیز رواج پیدا می کند و ما نیز در ایران در معرض چنین آسیبی قرار داریم چرا که تملق و عوام فریبی در جامعه در حال رواج است. وی فرهنگ و تربیت غلط را نیز مورد توجه قرار می دهد و می گوید: در این مقوله جدای از شعارها باید به تربیت نیز توجه داشت و جایگاه صداقت را برای مردم و جوانان مشخص کرد. باید به افراد صادق پاداش داد نه این که آن ها را به خاطر اعمال نظر صادقانه شان تنبیه کرد. افراد نباید به خاطر صداقت شان هزینه بدهند و برای رسیدن به صداقت در سطح جامعه نباید تنها به توصیه آن بسنده کرد بلکه باید ارزش راست گویی در پاداش ها و تنبیه ها، خود را نشان دهد.

«تقی آزاد» استاد دانشگاه و جامعه شناس درباره دروغ گویی چنین می گوید: در تقسیم بندی ملت ها و فرهنگ ها از گذشته تاکنون این مسئله شیوه ای رایج بوده که کمتر مبنای علمی دارد.او فرهنگ ها و ملت ها را به قدیم و جدید، سنتی و مدرن، بزرگ و کوچک، دینی و غیردینی، فعال و تنبل و در نهایت هم، صادق و دروغگو تقسیم بندی می کند.به گزارش سایت خانواده ما، وی در ادامه می افزاید: دروغ گویی صفتی است که می تواند در همه آدم ها و فرهنگ ها و ملت ها وجود داشته باشد.اگر ملتی با تمام افتخارات فرهنگی و سابقه تاریخی، انگیزه رشد و پیشرفت را از دست بدهد به دروغ گویی مبتلا خواهد شد و سرنوشتی شوم پیدا می کند.

پروفسور حسین باهر، جامعه‌شناس، نویسنده و استاد دانشگاه در گفت وگو با برنا، با اشاره به مسئله دروغ گویی و وراثتی بودن آن بیان می کند: برای این که انسان راست گویی را رها کند و به دروغ گویی میل پیدا کند، چندین عامل وجود دارد:

1- مسئله وراثت
2- رفتار پدر و مادر خانواده
3-رفتارها و الگوهای آموزشی در مراکز تعلیم و تربیت
4 - رفتارهای جامعه
وی ادامه می دهد: جامعه به طور کلی بر افراد تاثیر مختلف می گذارد، از نظر اقتصادی وقتی نیاز یک فرد برآورده نمی شود، دچار بحران های خاص خودش می شود و دست به دروغ گویی می زند.از نظر فرهنگی هنگامی که در جامعه ای دروغ باب شود قبح خود را از دست می دهد و از نظر اجتماعی، زمانی که متولیان امور، دروغ گویی را که نوعی هنجارشکنی است به راحتی انجام می دهند و از دید سیاسی وقتی که مسئولان چیزی را که می گویند خلاف آن عمل می کنند این مسئله به سهولت در جامعه پذیرفته می شود و رواج پیدا می کند.

موسوی، جامعه شناس، در مورد بحث روان شناسی دروغ گویی می گوید: اگر از لحاظ روان شناختی و تحلیل مفهوم به دروغ گویی نگاه کنیم، دروغگو کسی است که واقعیت را تحریف می کند و مانع از انتشار واقعیت به صورت تمام و کمال می شود.گروه های اجتماعی بیشتر در معرض آسیب های گفتاری اند که از راه های نادرست گفتاری و روش های نامعقول و ناعادلانه برای رسیدن به اهداف خود تلاش می کنند و آن چه را بیان کننده فرآیند این نوع افعال و کنش های ناصحیح است می توان در کارکردهای اجتماعی و نهادهای مختلف جامعه ایرانی پیدا کرد.

این استاد دانشگاه در مورد آسیب های دروغ گویی اظهار می دارد: عدم تناسب بین روش ها و اهداف، مقدمه ای برای بروز انحرافات و کج روی های اجتماعی است و جامعه ای که این پدیده در آن فرصت رشد پیدا می کند، ناسالم و آسیب پذیر و نیمه بیمار است.در تمامی ادیان از جمله اسلام بر قبح دروغ تاکید شده و قرار گرفتن آن ذیل عنوان گناهان کبیره معرف این موضوع است







      

                                                             
                                                 چرا زنان ایرانی شاد نیستند؟


یک جامعه شناس گفت: زنان ایرانی با توجه به حضور در اجتماع بیش از هر زمان دیگری از توانمندسازی اقتصادی برخوردار هستند، اما شاد نیستند؛ چون احساس خوشبختی نمی‌کنند. طبق نظریه اسنایدر امید به آینده می‌تواند ادراک انسان را نسبت به محیط خود تغییر دهد. نرسیدن به هدف می‌تواند موجب شود که انسان احساس شادی نکند. بنابراین امید به آینده می‌تواند موجب شود که در جهت دستیابی به اهدافمان به گونه‌ای مناسب عمل کنیم.

یک جامعه شناس گفت: زنان ایرانی با توجه به حضور در اجتماع بیش از هر زمان دیگری از توانمندسازی اقتصادی برخوردار هستند، اما شاد نیستند؛ چون احساس خوشبختی نمی‌کنند. طبق نظریه اسنایدر امید به آینده می‌تواند ادراک انسان را نسبت به محیط خود تغییر دهد. نرسیدن به هدف می‌تواند موجب شود که انسان احساس شادی نکند. بنابراین امید به آینده می‌تواند موجب شود که در جهت دستیابی به اهدافمان به گونه‌ای مناسب عمل کنیم.

دکترعالیه شکربیگی در گفت‌وگو با ایسنا، با اشاره به شکاف طبقاتی در جامعه اظهار کرد: شکاف طبقاتی موجب طبقاتی شدن شادی در جامعه ما شده است. در حال حاضر در ایران ارزش‌های مادی گرایانه افزایش یافته است و برخی افراد به علت برخورداری از امکانات مالی و اقتصادی حق شاد بودن دارند؛ چرا که دستیابی به این حس نیازمند پول داشتن است و به عنوان نمونه برای حضور در گردهمایی‌هایی مانند همایش خندیدن و مثبت اندیشی نیز باید پول خرج کرد. :

این جامعه شناس گفت: درحال حاضر دو دهک بالای جامعه ایران از امکانات اقتصادی زیاد و دو دهک پایین ازهیچ امکاناتی برخوردار نیستند و 60 درصد جمعیت ایران امکانات متوسط در حد پایین دارند. با این وجود رسانه‌ها به تبلیغ ارزش‌های مصرف گرایانه و مادی گرایانه می‌پردازند و این ارزش‌ها به مرور در مخاطبان نهادینه می‌شود و افراد کمتر برخوردار خود را با طبقات مرفه جامعه مقایسه می‌کنند.

وی تاکید کرد: برای افزایش شادی در جامعه باید در جهت کاهش شکاف طبقاتی گام برداریم و به گونه‌ای عمل کنیم که طبقات مختلف جامعه از یک سری امکانات برخوردار باشند، اما در حال حاضر با وجود برخورداری طبقات مرفه از امکانات مادی همچنان امکانات بیشتری برای آنها نسبت به افراد فقیر و کمتر برخوردار فراهم می‌شود.

شکربیگی در بخش دیگری از صحبت‌های خود گفت: به طور کلی خانواده یک نظام اجتماعی در کنار سایر نهادهای اجتماعی است و از سه عامل زن، مرد و فرزندان تشکیل شده است. با وجود آنکه سالها فرهنگ مردسالاری در جامعه ایران حاکم بوده است زن همواره عامل ایجاد و پرورش مهر و محبت و شادی در خانواده بوده است.

این جامعه‌شناس تاکید کرد: در صورتی که زن شاد باشد این حالت روحی او به سایر اعضای خانواده نیز منتقل می‌شود. در واقع خانواده شاد منجر به تشکیل جامعه‌ای شاد می‌شود. بنابراین یک رابطه تعاملی میان خانواده و جامعه وجود دارد. در حال حاضر جامعه شادی نداریم؛ چرا که خانواده شاد نیست.

وی در ادامه گفت: برای بررسی شادی پنج مفهوم موفقیت، خوشبختی، محبوبیت و آینده نگری را باید مورد توجه قرار داد. بر اساس دیدگاه یکی از نظریه پردازان به نام الیزابت هارلک شادکامی مثلثی با سه ضلع محبوبیت، مقبولیت و موفقیت است. بنابراین انسانی شاد است که روحش پر از مهر و محبت دیگران باشد و مطمئن باشد که دیگران نیز دوستش دارند.

این جامعه شناس اضافه کرد: انسان علاوه بر محبوبیت باید مقبولیت نیز داشته باشد و این دو با یکدیگر تفاوت دارد. فرد دارای مقبولیت می‌تواند در ارتباط با نهادهای اجتماعی، مسئولیت اجتماعی به دست آورد و به تبع آن به موفقیت دست یابد. سه عنصر موفقیت، محبوبیت و مقبولیت موجب احساس شادکامی می‌شوند و بر یکدیگر تاثیر می‌گذارند.

وی با اشاره به حضور زنان در اجتماع اظهار کرد: در حال حاضر در جامعه ما بیش از هر زمان دیگری زن در عرصه عمومی حضور دارد و تلاش می‌کند سرمایه‌های فرهنگی خود را به منظور دستیابی به موفقیت افزایش دهد. از جمله ابزارهای موفقیت به حضور در دانشگاه‌ها و کسب مهارت‌های اجتماعی می‌توان اشاره کرد.

این جامعه شناس در ادامه گفت: بر اساس آمارهای موجود، زنان در زمینه تحصیلات عالی به موفقیت‌های زیادی دست یافته‌اند و در سال‌های اخیر 60 درصد از پذیرفته شدگان کنکور را زنان و دختران تشکیل می‌دهند. بنابراین آنان به موفقیت دست یافته‌اند. با این حال به نظر می‌رسد زنان نتوانسته‌اند ابزارهای موفقیت را در جهت خوشبختی خود به کار گیرند این در حالی است که موفقیت و خوشبختی دو بال شادی در یک انسان هستند.

شکربیگی در ادامه گفت: انسان دارای نیازهایی است که برای برآورده کردن آنها باید در میدان‌های مختلف زندگی اعم از اجتماعی، سیاسی، مدنی و نهادهای خیریه حضور پیدا کند و با به‌کارگیری ابزار و درپیش گرفتن راه‌های مختلف به اهداف خود دست یابد. در واقع دستیابی به اهداف می‌تواند در جهت دستیابی به احساس شادمانی عمل کنند.

وی افزود: ‌طبق نظریه نیازها میزان رضایت یک فرد و شادمانی او از زندگی به دو عامل بستگی دارد، عامل اول این است که چه مقدار از نیازها و احساس رضایت او تامین می‌شود (دستیابی به موفقیت) و عامل دوم مربوط به این است که چه مقدار از نیازها تامین نشده باقی می‌ماند. بنابراین موفقیت عامل لازم برای شادی است، اما عامل کافی برای دستیابی به آن نیست.

این جامعه شناس با بیان اینکه تکریم زن می‌تواند در ایجاد احساس شادمانی در او تاثیرگذار باشد، اظهار کرد: بی احترامی به او موجب ناخشنودی‌اش می‌شود. بنابراین باید به زن احترام گذاشت و با توجه به نقش محوری او در خانواده برای برخورداری از جامعه شاد باید به شادی زنان توجه زیادی بکنیم.

وی تاکید کرد: در حال حاضر شرایطی به وجود آمده که منجر به بی حوصلگی و ناهنجاری و افزایش طلاق، خشونت خانوادگی در خانواده‌ها و شکاف نسل‌ها شده است. یکی از عواملی که موجب می‌شود که زنان احساس شادی نکنند، برخوردار نبودن از لذایذ زندگی است. لذایذ زندگی در کنار نهاد خانواده با حضور در شبکه اجتماعی و انجمن‌ها و غیره امکانپذیر است.

برخی از تفکرات، شادی زنان را قبول نمی‌کنند
شکربیگی درباره راهکارهای افزایش شادی زنان اظهار کرد: متاسفانه برخی از تفکرات، شادی زنان را قبول نمی‌کنند و آنقدر که در پی گریاندن مردم هستند به فکر شادی آنان نیستند. بنابراین تفکر ساختار را باید نسبت به شادی تغییر دهیم.

این جامعه‌شناس اضافه کرد: عواملی مانند رفتن به پارک، حضور در نهادهای خیریه و انجمن‌های دوستی موجب دستیابی زنان به شادی می‌شود. این کانون‌ها در جامعه وجود دارد؛ اما باید میزان مشارکت زنان به ویژه زنان خانه دار در این کانون‌ها افزایش یابد.

شکربیگی در پایان اظهار کرد: هر انسانی دارای یک سری از نیازها مانند نیازهای فیزیولوژی، ایمنی، عشق و وابستگی، عزت نفس و شایستگی است. لازم است شایستگی فرد تکریم شود و مهارت‌های او افزایش یاید و زمانی که فرد به خودشکوفایی برسد، شادی به منصه ظهور می‌رسد. تا زمانی که از این امکانات برخوردار نباشیم نمی‌توانیم توقع داشتن زنان، خانواده و جامعه شادی را داشته باشیم. البته در گذشته افراد با کمترین امکانات احساس شادی می‌کردند اما با غلبه زندگی مادی گرایانه افراد در صورت برخورد با این امکانات به این احساس دست پیدا می‌کنند.






      

 

ماه رمضان ماه خداست.

 

اس ام اس تبریک ماه مبارک رمضان

انتساب ماهی از ماه‌های قمری به خداوند همانند انتساب روح انسانی به خداوند برای تعظیم و تکریم است. خداوند با این انتساب بر آن است تا بر اهمیت و عظمت این ماه تاکید کند و انسانها را به بزرگداشت آن تشویق نماید؛ هرچند که همه ماه‌ها از آن خداست و چیزی در جهان جز مظاهر وجودی خداوند نیست.
زمان که از آفریده‌های خداوندی است هیچ تفاوتی از هم ندارد؛ زیرا زمان یکی از ابعاد ماده است که اگر از مقام امری به آن نگریسته شود، هیچ تفاوتی میان لحظه‌های آن نیست. اما وقتی از منظر خلقی به آن نگاه می‌‌کنیم تفاوت‌های میان آنان می‌‌یابیم که بسیار سرنوشت ساز است. به عنوان نمونه نقش زمان شب در آسایش و آرامش و رشد معنوی بشر یا نقش روز در فرآیند کار و رشد مادی از نمونه‌های تفاوت میان آنان است. در آیات و روایات تفاوت خاصی برای زمان‌ها بیان شده و براساس همین تفاوت هاست که اوقات پنج گانه نماز درنظر گرفته شده و یا برای روزهای جمعه یا سحر یا شب قدر ارزش خاصی بیان شده است.


 رمضان، ماه خدا
خداوند در آیاتی ماه رمضان را بزرگ می‌‌شمارد و به سبب وجود ویژگی انحصاری در آن چون شب قدر که برابر با هشتاد و سه سال عمر آدمی و هزار ماه است، آن را از ماههای خاص شمرده است خداوند در آیه 3 سوره دخان می‌‌فرماید:
اناانزلناه فی لیله المبارکه انا کنا منذرین
ما قرآن را در شب مبارکی فروفرستادیم و به مردمان هشدار دادیم.
این شب مبارک شبی است که خداوند در سور قدر از آن به شب قدر نیز یاد می‌‌کند که شب تقدیر هستی و آفریده‌هاست. در آن شب قدر بود که بنابر برخی از تفاسیر، حقیقت وجودی پیامبر(ص) از کمون غیب بیرون آمد و ظهور انزالی یافت و امکان ظهور برای دیگر مظاهر هستی فراهم آمده؛ زیرا حقیقت محمدی که مظهر نخست است واسطه در ظهور مظاهر دیگر هستی است. براین اساس این نوع ظهور جمع و دفعی را به انزال یاد می‌‌کند؛ زیرا حقیقت هستی به طور اجمال بی هیچ ظهور نوری در کمون لیله و شب، نزول یافته است.
این مقام لیله القدر ظهور حقیقت محمدی که ظهور جمعی و اجمالی است، همان مقام امری است. پس از آن، مظهر نخست در یک فرآیندی تنزل می‌‌یابد و تنزیل انجام می‌‌گیرد و اندک اندک، مظاهر از اجمال به واسطه حقیقت محمدی به تفصیل درمی‌آیند و هریک به مقدار ظرفیت خویش از ظهور تفصیلی اسماءالهی بهره‌مند می‌‌شوند. اینجاست که اعیان ثابت در مقام علم و اجمال به شکل حقایق وجودی خارجی در می‌آید و درمقام خلقی ظهور می‌‌یابد که از آن به یوم تجلی نیز یاد می‌‌شود. خداوند از این مقام در آیه 53 سوره نور به تجلی الله در ظهور نوری یاد می‌‌کند و بیان می‌‌دارد که همه هستی و آفریده‌های خلقی در تجلیات اسم جامع الله، نور وجود خلقی یافته‌اند.
در حقیقت در ظهور آ ن کمون و حقیقت شب در جلوه خورشید اسم الله است که حقایق به تفصیل از سایه به روشنایی و از اجمال به تفصیل و از مقام امری به مقام خلقی در می‌آیند و جهان کثرات از جهان وحدت بیرون می‌‌آید.
لیل‌القدر همان گونه که شب نزول خداوندی از مقام کمون مطلق به ظهور اجمالی و امری است که به شکل دفعی و انزالی اتفاق افتاد و همان طوری که مقام ظهور کمونی مظهر نخست یعنی حقیقت محمدی در شکل اجمالی و امری است، همچنین مظهر حقایق مستقیم وابسته به او چون قرآن و حقایق اهل بیت(ع) هست. در حقیقت قرآن در این شب قدر است که نزول اجمالی دفعی در مقام امری یافته است. سپس در شکل الله و در مقام نوری و ظهور تفصیلی و خلقی در یک فرآیندی ظهور خارجی یافته و کثرات شکل می‌‌یابد. همچنین قرآن تفصیلی نیز این گونه ظهوری را در فرآیند خلقی خود می‌‌یابد. از این رو مفسران گاه ضمیر در انزلناه را به حقیقت اجمالی حضرت محمد(ص) و گاه به قرآن نسبت می‌‌دهند. اگر به حقیقت محمدی نسبت داده شود، مراد انزال دفعی قرآن به شکل جمعی و اجمالی بر قلب محمد(ص) است. البته اگر همان نخست مراد باشد، حقیقت قرآن همراه با همه حقایق هستی نیز حقیقت محمدی(ص)، انزال اجمالی و دفعی یافته است.
پس از انزال دفعی و اجمالی، حقایق هستی به شکل تتنزل، وجود خارجی .می یابد. از این رو تتنزل به شکل فعل مضارع بیان شده است که بیانگر تداوم و استمرار نزول از مقام جمعی از امری به تفصیل و خلقی است. براین اساس خداوند از ایام سخن به میان می‌‌آورد که در هر یوم بروز و ظهور تفصیلی و خلقی، شانی از شئونات خداوندی جلوه و ظهور می‌‌یابد. (رحمن، آیه 92)
از آنجایی که همه حقیقت در حقیقت محمدی به شکل اجمالی است، اسلام آن حضرت(ع) دین همه انبیاء، قرآن او جامع همه کتب آسمانی است و او خاتم به معنای نقش انگشتری و آغاز و انجام و زینت تمام هر کمالی است. از این رو چون قرآن در این شب قدر نازل شده است در مقام تفصیل در شب‌های دیگر ماه، کتب دیگر آسمانی به تفصیل تنزل می‌‌یابد. چنانکه در روایت است که امام صادق(ع) فرمود:
نزلت التوراه فی ست مضین من شهر رمضان و نزل الانجیل فی اثنتی عشره مضت من شهر رمضان، و نزل الزبور فی لیله ثمان عشره من شهر رمضان، و نزل القرآن فی الیله القدر؛
تورات پس از گذشت شش شب از ماه رمضان نازل شد؛ انجیل پس از گذشت دوازده شب از ماه رمضان نزول یافت؛ زبور در شب هجدهم ماه رمضان نازل شد و قرآن در شب قدر فرود آمد. (من لایحضره الفقیه، ج 2، ص 951)
براساس حکمت الهی و نظام احسن دوری، همان گونه که فرآیند امری و خلقی تحقق یافت و حقایق از کمون به اعیان ثابت علمی و سپس حقایق خارجی خلقی و تفصیلی درآمدند، می‌‌بایست این فرآیند نزول به فرآیند صعود تبدیل شود و حقایق خلقی و خارجی به اجمال درآید و به حقیقت محمدی بازگردد که مظهر نخست است. (علق، آیه 8، نجم آیه 24؛ بقره، آیه 651)
به هرحال، لیله القدر مقام بزرگ و عظیمی است. لذا خداوند شب قدر را در سوره قدر مبارک دانسته و در بیان اهمیت و ارزش این شب می‌‌فرماید: شما چه می‌‌دانید که لیله القدر چیست؟ در حقیقت این خطاب الهی به همه هستی است که مخاطب عدم معرفت و عدم ادراک حقیقت لیله القدر و شب قدر جمعی و اجمالی هستند. به این معنا که کسی اهمیت شب قدر را در نظام هستی درک نمی‌کند.

شب قدر، نمادی از حقیقت مقام امری
این شب قدر در مقام خلقی، نمادی از ظهور نخست خداوندی از کمون محض به ظهور امری اجمالی است و در حقیقت اصل و ریشه شب قدر زمانی و مادی که در ماه‌های قمری اتفاق می‌‌افتد و ما آن را در ماه رمضان دانسته و بزرگ می‌‌شماریم و عظمت آن را پاس می‌‌داریم، نمادی از حقیقتی است که در مقام امری اتفاق افتاده است و آثار آن تا این شب مادی و ظاهری کشیده شده است. اگر بخواهیم برای آن مانندی ذکر کنیم، مانند خانه خدا و کعبه است که نمادی از حقیقت وحدانیت الهی است. از این رو در برخی از روایات آمده است که از کعبه تا مقام قدس الهی یک نوری کشیده است و میان آنها اتصالی برقرار است.
خداوند همان‌گونه که برخی از امور مهم را مستقیم به خود نسبت می‌‌دهد تا اهمیت، عظمت و کرامت آن چیز را بیان کند، چنان که روح انسانی را به خود نسبت داده و فرموده است: فاذا سویته و نفخت فیه من روحی فقعوا له ساجدین، پس هنگامی که کالبد آدم را بر حالت استوا و اعتدال و ایستاده قرار داده و در آن از روح خود دمیدم پس شما به سجده در برابرش بیفتید. (حجر، آیه 29،ص، آیه 27) همچنین این ماه رمضان را به خود نسبت داده است، زیرا در آن ماه شبی مبارک چون شب قدر است که همانندی برای آن نیست.
همین شب قدری که در دنیا هر سال در ماه رمضان از ماه‌های قمری تجربه می‌‌کنیم به سبب اتصاف و انتساب به شب قدر امری و خلقی، از ارزش و اهمیت و عظمت بسیاری برخوردار است. چنان که درباره همین شب قدر زمانی امام صادق(ع) فرموده است:
راس السنه لیله القدر یکتب فیها ما یکون من السنه الی السنه
آغاز سال حساب اعمال، شب قدر است. در آن شب برنامه سال آینده نوشته می‌‌شود. (وسائل الشیعه، ج7 ص 852ح8)

امیرمومنان علی(ع) درباره عظمت این ماه می‌‌فرماید:
لاتقولوا رمضان و لکن قولوا شهر رمضان فانکم لاتدرون
ما رمضان، نگویید رمضان، بلکه بگویید ماه رمضان، زیرا شما نمی‌دانید که رمضان چیست.(من لایحضره الفقیه، ج2، ص 271)

امام صادق( ع) درباره عظمت این ماه نسبت به ماه دیگر سال فرموده است:
شهر رمضان لایشبهه شیء من الشهور، له حق و حرمه ، اکثر من الصلاه ما استطعت،
ماه رمضان(ماهی) است که هیچ کدام از ماهها شبیه آن نیستند. برای این ماه حق و حرمتی ویژه است پس تا می‌‌توانی در این ماه نماز به جای آور. (الکافی، ج2، ص 916)

پیامبر(ص) ماه رمضان را ماه خداوند دانسته و فرمودند:
شهر رمضان شهر الله عزوجل و هو شهر یضاعف الله فیه الحسنات و یمحو فیه السیئات و هو شهر البرکه ،
ماه رمضان، ماه خداست و آن ماهی است که خداوند در آن حسنات را می‌‌افزاید و گناهان را پاک می‌‌کند و آن ماه برکت است. (بحارالنوار، ج 69، ص 340، ح5)

در عظمت نام رمضان و این ماه، امام باقر(ع) فرمود:
لاتقولوا هذا رمضان و لاذهب رمضان و لاجاء رمضان فان رمضان اسم من اسماء الله عزوجل، لایجیء و لایذهب انما یجیء و یذهب الزائل، و لکن قولوا: شهر رمضان،
نگویید این رمضان است، رمضان رفت یا رمضان آمد، زیرا رمضان نامی از نام‌های خدای صاحب عزت و جلال است، که نه می‌‌آید و نه می‌‌رود، زیرا امر زوال پذیر می‌‌آید و می‌‌رود، بلکه بگویید: ماه رمضان، زیرا ماه اضافه به اسم است و اسم، اسم خدای صاحب عزت و جلال است. (من لایحضره الفقیه، ج2، ص 271)

رسول خدا(ص) نیز در عظمت این ماه فرموده است:
ماه رمضان، ماه خدای صاحب عزت و جلال است، همان ماهی است که خداوند (پاداش) کارهای نیک را چند برابر نموده و گناهان را پاک می‌‌سازد، آن، ماه بازگشت است، ماه توبه است، ماه آمرزش است، ماه رهایی از آتش (دوزخ) و نیل به بهشت است. هوشیار باشید که از هر (کار) حرامی بپرهیزید، در آن ماه بسیار به تلاوت قرآن بپردازید، نیازهایتان را در این ماه (از خدا) بخواهید و به ذکر پروردگارتان مشغول باشید، مبادا که ماه رمضان نزد شما مانند دیگر ماهها باشد، زیرا که (این ماه) نزد خداوند نسبت به سایر ماهها از حرمت و فضیلت فزون‌تری برخوردار است و مبادا ایام روزه داری شما در ماه رمضان با ایام (دیگر ماهها) که روزه دار نیستید یکسان باشد. (بحارالانوار، ج 69، ص430)





      

دو صد آفرین به بچه های تیم ملی فوتبال ایران به جهت ارائه بازی تحسین‌آمیز ،زیبا ،منطقی ومردم پسند،انشاالله همانطورکه دل مردم ایران را شاد وخرسند نمودید خداوند دل شما راشاد  نماید.به امیدموفقیت هرچه بیشرتیم ملی فوتبال ودیگر تیم های ورزشی کشور عزیزمان ایران .

دیدار تیم های فوتبال ایران و آرژانتین -2





      

جامعه شناسی فوتبال

 

 

فوتبال به عنوان یکی از محبوب ترین و پر بیننده ترین ورزشهای جهان همیشه جایگاه ویژه ای را به خود اختصاص داده است. اگر از ویژگی ها و تاثیرات کلی فوتبال در جوامع مختلف بگذریم؛می توان گفت فوتبال زندگی اجتماعی در هر نقطه از این جهان پهناور را به گونه ای خاص و در ابعاد گوناگون تحت تاثیرات خود قرار داده است.البته این تاثیرات همیشه مثبت نبوده و تبعات منفی آن نیز دامنگیر اکثر جوامع بوده است؛تبانی،شرط بندی،خشونت ونژادپرستی ازشایع ترین مواردی است که می توان به آن اشاره نمود.وظیفه بررسی وچرایی؟علتهایی که این اثرات را به جای می گذارند به عهده کسانی است که این رویدادها را بانگاهی ژرف اندیشانه و فارغ از تعصب بررسی نمایند تا راهکارهایی را برای برون رفت وپیشگیری از این شرایط به متولیان مختلف فوتبال پیشنهاد نمایند.

جامعه شناسی را می توان در تعریفی مختصر: به عنوان رشته ای برای بررسی علمی زندگی گروهی انسانها تعریف کرد.جامعه شناسان برای بررسی موضوع مورد مطالعه خود فارغ از ارزش های هر فرهنگ به دنبال چرایی وقایع ورویدادها هستند؛تاعلت رفتارهای جمعی درهر محیط برآنها پوشیده نماند. جامعه شناس با بدست آوردن قانون و فرضیات می تواند دورنمایی واقعی از تاثیرات رفتارها و هنجارهای تولید شده درهرمحیط جمعی را ترسیم کند.جامع فوتبالی متشکل از تمامی افرادی است که به نوعی در شکل دهی به این رویداد نقشی را پذیرفته اند:بازیکنان،مربیان،داوران،مسئولان اجرایی، قانون گذاران، تماشاچیان ،رسانه های ورزشی، وتمامی افرادی که به نوعی با این ورزش پیوند خورده اند؛جامعه بزرگ فوتبال را تشکیل می دهند.

 

 





      

 

تحلیل ساختاری و کارکردی فوتبال ( علل و عوامل ریشه ای پدید آمدن آن ) تحلیل ساختاری ، کارکردی فوتبال به عنوان « پدیده ای اجتماعی » ، یعنی چیزی که می توان آثار و نتایج اجتماعی آنرا به شکل عینی بررسی کرد ، نیاز به بررسی تاریخی مسئله دارد. بهمین لحاظ برمی گردیم به گذشته های دور و منشاء پیدایش فوتبال را در میان مردمان گذشته جستجو می کنیم.

 

20120202222744_207418_443.jpg

 

از منظر روانشناسی اجتماعی اریک فروم می گوید: « عمیق ترین نیاز بشر نیاز اوست به غلبه بر جدایی و رهایی از این زندان تنهایی ». از نظر او انسانها به بهانه های مختلف می کوشند از تنهایی رهایی یابند و با دیگران پیوند برقرار نمایند ، و بازی به طور کل و فوتبال به طور اخص هم یکی از همین روشهاست. در گذشته و هم اکنون شیوه های متفاوتی از فوتبال وجود داشته و دارد: فوتبال انگلیسی ، آمریکایی ، اسکاتلندی ، فرانسوی ، ایتالیایی و ... . شاید بتوانیم ریشه های فوتبال را در افسانه های فرانسویان جستجو کنیم. در آنجا نوعی از فوتبال به نام « لاسول » وجود داشته که از کلمه سول به معنای خورشید گرفته شده است ، شیء گرد که حامی زندگی و حفاظت از آنها بوده است. اما این که چرا این نماد و سمبل اجتماعی با پا لگد می خورده است معلوم نیست. در شهر « اسکان » اسکاتلند نیز کشاورزان برای برکت بخشیدن به محصولات خویش ، به شکل جمعی سر قربانی شان را با پا لگد می زده اند و هدف آن بوده که آنرا داخل سوراخهایی فرو ببرند ، که با انجام این کار به افزایش محصول آن سالشان امیدوار می شدند. این گونه بازیها ، برای این مردمان بیشتر جنبه اعتقادی و اسطوره ای داشته است. اما در سالهای بعد این کار جمعی به وسیله ای در جهت ارضاء حس برتری طلبی و نشاندهنده قدرت تبدیل گشته است. از آنجمله می توان به رقابت میان دو دهکده ( در فرانسه بازهم ) برای وارد کردن توپ به درون یکی از خانه های دهکده طرف مقابل اشاره کرد. در این رقابت که تعداد بازیکنان نامشخص بوده ، افراد هر دهکده سعی می کرده اند که توپ را گرفته و با گذر از تپه ها و راه های پرپیچ و خم آنرا به درون یکی از خانه های ده مقابل بیندازند. که اگر کسی می توانست آنها را متوقف کند یا به زمین بزند می توانست توپ را تصاحب کند ( چیزی نزدیک به فوتبال آمریکایی امروزه ). این بازیها با خشونت و رقابت شدیدی همراه بوده است و کشیشانشان غالبا معتقد بودند که این توپ روح شیطان را با خود به همراه دارد چرا که هرکس آنرا می گیرد مثل دیوانه ها می شود و روحیه جنگندگی پیدا می کند. بهرحال خشونت تا بدان حد بوده که پس از یک روز پرهیجان و شورانگیز افراد با بدنهایی خونین و خرد شده و شکسته به خانه هاشان باز می گشته اند. از منظری دیگر این بازیها گاه سمبل مبارزه میان گروه های مختلف جامعه نیز بوده است. بازیهای رقابت آمیزی که میان مردان مجرد با مردان متاهل در می گرفته ، یا دختران بزرگسال با زنهای متاهل و ... و همچنین در ایتالیا میان جوانان طبقات اشراف. اما از قرن 14 به بعد می توان برگزاری مسابقات بزرگ فوتبال را در میدانهای بزرگ شهر مشاهده کرد. بازیهای گروهی بزرگی با توپ که با استقبال تماشاگران زیاد و شور و هیجان جمعی شدیدی همراه بوده است ، طوریکه این « هیاهو و آشوب » زمامداران وقت ، ادوارد دوم ( پادشاه انگلستان ) را نیز از بهم ریختگی جامعه نگران کرده بوده و او در سال 1314 میلادی این بازی را ممنوع اعلام کرده است. شاید بتوانیم از نظر جامعه شناسی چنین تحلیل کنیم که در اوایل قرن 14 و در زمانی که قدرت کشیشان به بالاترین حد خویش ارتقاء می یافت و سلسله مراتب مذهبی گسترش و پیشرفت نموده بود و مذاهب از آن حالت بدوی و قبیلگی بیرون آمده بودند و دیگر تنها بازتابی از کنش جمعی افراد نبودند ، بازیهای محلی همچون فوتبال می توانست با ساختار و شکل متفاوتی آن هیجانات جمعی را به جامعه بازگرداند. همچنان که کارل دیم می گوید: « کلیه تمرینات بدنی اساسا مذهبی بوده است ». اما در قرنهای بعد ( قرن نوزدهم ) نیز فوتبال عرصه رقابت میان گروه های کلان اجتماعی بوده است. مدارس عمومی تازه تاسیس آن دوران انگلستان ، شاهد نبرد میان فرزندان بورژواهای تازه به دوران رسیده و فرزندان اشراف زمیندار بوده که در عرصه بازیهای ورزشی نمود می یافته و بیشتر از همه در فوتبال. در کتاب « فوتبال » عکس جالبی از آن زمانها چاپ شده که گروه زیادی از جوانان را نشان می دهد که در زمینی کوچک و جلوی یکی از دروازه ها روی هم ریخته اند و به زد و خورد مشغول اند. فوتبال در میان آنها بیشتر به جنگهای « همه علیه همه » شبیه می باشد و بازتاب درگیریهای بزرگتر در سطح جامعه بوده است. اما در دوران معاصر با پیشرفت سرمایه داری ، گسترش رفاه و آزادی تشکل ها و افزایش گروه های مختلف اجتماعی و فرصت های مضاعف بیشتری در جهت تجلی شور جمعی انسانها ، باز هم می بینیم که محبوبیت و شهرت فوتبال همچنان حفظ شده است و حتی به کمک رسانه های ارتباط جمعی به اقصی نقاط جهان نیز گسترش یافته است. به نظرم این پیشرفت و محبوبیت مضاعف را در دو نظرگاه متفاوت می توان بررسی کرد: یکی پیشرفت فوتبال در کشورهای توسعه یافته. و دوم پیشرفت این رشته ورزشی در کشورهای در حال توسعه. به اعتقاد من در سرمایه داری عقلانی کشورهای توسعه یافته ، هر پدیده اجتماعی به میزانی امکان کارکرد و دوام دارد که « سود » محسوس داشته باشد. در حال حاضر در این کشورها فوتبال ابزاری است برای کسب درآمد هر چه بیشتر ، در این بازار ورزشی ، اسپانسرهای مختلف قدم پیش می گذارند ، بازیکنان با قیمت های نجومی بین تیمها انتقال می یابند ، حق پخش تلویزیونی و در آمد بلیط فروشی از تماشاگران بسیار بالاست و در نهایت فوتبال بستری است برای شرکتهای مختلف در جهت تبلیغ محصولاتشان با هزینه های هنگفت تبلیغاتی. و اگر بپذیریم که جهان سرمایه داری را سرمایه داران اداره می کنند ، در حال حاضر فوتبال یکی از علائق ویژه آنها شده است. اما از لحاظی دیگر هم به نظر می رسد که روح و عقلانیت حاکم بر ورزش فوتبال بسیار تطابق دارد با روح و عقلانیت حاکم بر جامعه سرمایه داری ، که در آن تخصص ( مهارت ورزشی ) ، هوش ، نتیجه گرایی ، کارجمعی ثمربخش و هماهنگی اجزاء با یکدیگر بسیار اهمیت دارند. اما در کشورهای در حال توسعه فوتبال به طریقی دیگر محبوبیت یافته است. شاید در اینجا ( کشورهایی که اغلب دموکراسی های ناقص دارند ) و با کمبود و فقر فرصت برای بروز شور جمعی شان مواجه هستند ، هنوز هم فوتبال تنها راهی است که با آن می توانند در یک روز تعطیل به ورزشگاهی بروند و در آنجا با شور تمام فریاد بزنند ، جیغ بکشند ، به هوا بپرند یا به سرو کله هم بکوبند و ... و یا از لحاظی دیگر تماشای یک فوتبال زیبا از تلویزیون برای مردمی که زیر بار فشار زندگی روزانه شکسته و خرد شده اند ، فرصتی است برای استراحت ذهنی و فکری ، حتی اگر این فوتبال در آخرین ساعات شب پخش شود و احتمال هم بدهند که فردا دیر به سرکارشان برسند و احیانا اخراج هم بشوند. در اینجا فوتبال یک « مسکن اجتماعی » برای فراموشی موقت آسیب های ریشه دار جامعه است. به همین خاطر در این کشورها فوتبال به عنوان ابزاری ایده ئولوژیک در دست قدرت حاکم قرار می گیرد تا بدین وسیله اذهان عمومی از مشکلات عینی جامعه منحرف شوند و به راهی دیگر بیفتند.

 

http://social-me.blogfa.com/ علیرضا عزیزی






      

شریعتی وصیت کرده بود که وی را در حسینیه ارشاد دفن کنند، اما در ‌‌نهایت با مشورت پدرش استاد محمدتقی شریعتی و کمک دوستان و یاران او از جمله شهید دکتر چمران و امام موسی صدر در قبرستانی کنار آرامگاه حضرت زینب(س) در شهر دمشق به خاک سپرده شد.
دکتر علی شریعتی نویسنده، جامعه‌شناس و پژوهشگر دینی مخالف حکومت پهلوی، روز 29 خرداد 1356 در سن 44 سالگی در ساوت‌همپتون انگلستان درگذشت.

 

در آستان سی و ششمین سالمرگ او تصاویری از زندگی تا مرگ این متفکر ایرانی را مشاهده می کنید. در این عکس ها تصاویری از تشییع پیکر شریعتی پیش از انتقال به دمشق نیز دیده می شود که چندی پیش بنیاد وی برای نخستین بار منتشر کرد. بر اساس متنی که بنیاد شریعتی به همراه عکس‌ها منتشر کرده، این مراسم که بی‌شباهت به راهپیمایی نیست، روز 30 خرداد 1356 در لندن برگزار شده است.

روحش شاد ویادش گرامی باد


 





      

                                             زندگینامه شهید دکتر مصطفی چمران


چمران از قلب بیروت سوخته و خراب تا قله های بلند کوههای جبل عامل و در مرزهای فلسطین اشغال شده از خود قهرمانیهای بسیاری به یادگار گذاشته و همیشه در قلب محرومین و مستضعفین شیعه جای گرفته است .

دکتر مصطفی چمران در سال 1311 در تهران ، خیابان پانزده خرداد متولد شد. وی تحصیلات خود را در مدرسه انتصاریه، نزدیک پامنار، آغاز کرد و در دارالفنون و البرز دوران متوسطه را گذراند؛ سپس در دانشکده فنی دانشگاه تهران ادامه تحصیل داد و در سال 1336 در رشته الکترومکانیک فارغ التحصیل شد. چمران یک سال به تدریس در دانشکده فنی پرداخت. وی در همه دوران تحصیل شاگرد اول بود. در سال 1337 با استفاده از بورس تحصیلی شاگردان ممتاز به آمریکا اعزام شد و پس از تحقیقات علمی در جمع معروف ترین دانشمندان جهان در کالیفرنیا ومعتبرترین دانشگاه آمریکا - برکلی - با ممتاز ترین درجه علمی موفق به اخذ مدرک دکترای الکترونیک و فیزیک پلاسما گردید.

فعالیتهای اجتماعی:
دکتر مصطفی چمران از 15 سالگی در درس تفسیر قرآن مرحوم آیت الله طالقانی، در مسجد هدایت، و در درس فلسفه و منطق استاد شهید مرتضی مطهری و بعضی از اساتید دیگر شرکت می کرد و از اولین اعضای انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه تهران بود. در مبارزات سیاسی دوران مصدق از مجلس چهاردهم تا ملی شدن صنعت نفت شرکت داشت . بعد از کودتای ننگین 28 مرداد و سقوط دولت دکتر مصدق در لوای یک گروه سیاسی سخت ترین مبارزه ها و مسئولیتهای او علیه استبداد و استعمار شروع شد و تا زمان مهاجرت از ایران، بدون خستگی و با همه قدرت خود، علیه نظام طاغوتی شاه جنگید و خطرناک ترین مأموریتها را در سخت ترین شرایط با پیروزی به انجام رسانید.

 

چمران در آمریکا، با همکاری بعضی از دوستانش، برای اولین بار انجمن اسلامی دانشجویان آمریکا را پایه ریزی کرد و از موسسین انجمن دانشجویان ایرانی در کالیفرنیا و از فعالین انجمن دانشجویان ایرانی در آمریکا به شمار می رفت که به دلیل این فعالیتها، بورس تحصیلی شاگرد ممتازی وی از سوی رژیم شاه قطع می شود. او پس از قیام خونین 15 خرداد سال 1342 و سرکوب ظاهری مبارزات مردم مسلمان به رهبری امام خمینی (ره) دست به اقدامی جسورانه و سرنوشت ساز می زند و به همراهی بعضی از دوستان مؤمن و همفکر ، رهسپار مصر می شود و مدت دو سال در زمان عبد الناصر سخت ترین دوره های چریکی و پارتیزانی را می آموزد و به عنوان بهترین شاگرد این دوره شناخته شده و فوراً مسئولیت تعلیم چریکی مبارزان ایرانی را بر عهده می گیرد .

وی به علت برخورداری از بینش عمیق مذهبی، از ملی گرایی ورای اسلام ، گریزان بود و وقتی در مصر مشاهده نمود که جریان ناسیونالیسم عربی باعث تفرقه مسلمین می شود، به جمال عبد الناصر اعتراض کرد . ناصر ضمن پذیرش این اعتراض گفت که جریا ن ناسیونالیسم عربی آنقدر قوی است که نمی توان به راحتی با آن مقابله کرد . چمران نیز با تأسف تأکید می کند که ما هنوز نمی دانیم که بیشتر این تحریکات از ناحیه دشمن برای ایجاد تفرقه در بین مسلمانان است. از آن پس به چمران و یارانش اجازه داده می شود تا در مصر نظرات خود را بیان کنند.

حضور در لبنان:
بعد از وفات عبد الناصر، ایجاد پایگاه چریکی مستقل برای تعلیم مبارزان ایرانی، ضرورت پیدا می کند ، از این رو دکتر چمران رهسپار لبنان می شود تا چنین پایگاهی را ایجاد کند.

او به کمک امام موسی صدر، رهبر شیعیان لبنان، حرکت محرومین و سپس جناح نظامی آن، سازمان «امل» را بر اساس اصول و مبانی اسلامی پی ریزی می نماید . این سازمان درمیان توطئه ها و دشمنی های چپ و راست، با تکیه بر ایمان به خدا و با اسلحه شهادت، خط راستین اسلام انقلابی را پیاده کرده ، در معرکه های مرگ و حیات به آغوش گرداب خطر فرو می رود و در طوفانهای سهمناک سرنوشت، به استقبال شهادت می تازد و پرچم خونین تشیع را در برابر جبار ترین ستمگران روزگار، صهیونیزم اشغالگر و همدستان خونخوار آنها، راستگرایان فالانژ، به اهتزاز در می آورد.

چمران از قلب بیروت سوخته و خراب تا قله های بلند کوههای جبل عامل و در مرزهای فلسطین اشغال شده از خود قهرمانیهای بسیاری به یادگار گذاشته وهمیشه در قلب محرومین و مستضعفین شیعه جای گرفته است . شرح این مبارزات افتخار آمیز با قلمی سرخ و به شهادت خون پاک شهدای لبنان، بر کف خیابانهای داغ و بر دامنه کوههای مرزی اسرائیل برای ابد ثبت گردیده است.

شهید چمران,شهید دکتر مصطفی چمران,تصویر سازی,نقاشی چهره,سجاد جعفری,پارتی زنی,فرمانده,جنگ های نامنظم,لبنان,دکترای هسته ای,آمریکا

چمران و انقلاب اسلامی ایران:
دکتر چمران با پیروزی انقلاب اسلامی بعد از 21 سال هجرت، به وطن باز می گردد. همه تجربیات انقلابی و علمی خود را در خدمت انقلاب می گذارد. خاموش و آرام ولی فعالانه و قاطعانه به سازندگی می پردازد و همه تلاش خود را صرف تربیت اولین گروههای پاسداران انقلاب در سعد آباد می کند. سپس در شغل معاونت نخست وزیری ، روز و شب خود را به خطر می اندازد تا سریع تر مسأله کردستان را فیصله دهد .او در قضیه فراموش ناشدنی « پاوه » قدرت ایمان و اراده آهنین و شجاعت و فدا کاری خود را بر همگان ثابت می کند .

پس از این جرایانات ، فرمان انقلابی امام خمینی (ره) صادر شد . فرماندهی کل قوا را به دست گرفت و به ارتش فرمان داد تا در 24 ساعت خود را به پاوه برساند و فرماندهی منطقه نیز به عهده دکتر چمران واگذار شد.

رزمندگان از جان گذشته انقلاب، اعم از سرباز و پاسدار به حرکت در آمدند وبا تکیه بر همه تجارب انقلابی، ایمان، فداکاری، شجاعت، قدرت رهبری و برنامه ریزی دکتر چمران به شکوهمند ترین قهرمانیها دست یافتند و در عرض 15 روز همه شهر ها و راهها و مواضع استراتژیک کردستان را به تصرف درآوردند. بدین ترتیب کردستان از خطر حتمی نجات یافت و مردم مسلمان کرد با شادی و شعف به استقبال این پیروزی شتافتند.

دکترمصطفی چمران بعد از این پیروزی بی نظیر و بازگشت به تهران از طرف بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران ، امام خمینی (ره)، به وزارت دفاع منصوب گردید. وی در پست جدید، برای تغییر و تحول ارتش ، به یک سلسله برنامه های وسیع بنیادی دست زد که پاکسازی ارتش و پیاده کردن برنامه های اصلاحی از این قبیل است .

شهید چمران در اولین دوره انتخابات مجلس شورای اسلامی، از سوی مردم تهران به نمایندگی انتخاب شد و تصمیم داشت در تدوین قوانین و نظام جدید انقلابی، بخصوص در ارتش، حداکثر سعی و تلاش خود را بکند تا ساختار گذشته ارتش را تغییر دهد. وی در یکی از نیایشهای خود بعد ازانتخاب نمایندگی مردم در مجلس شورای اسلامی، اینسان خدا را شکر می گوید: « خدایا، مردم آنقدر به من محبت کرده اند و آنچنان مرا از باران لطف و محبت خود سرشار کرده اند که به راستی خجلم و آنقدر خود را کوچک می بینم که نمیتوانم از عهده آن به در آیم. تو به من فرصت ده، توانایی ده تا بتوانم از عهده برایم و شایسته این همه مهر و محبت باشم.»

چمران سپس به نمایندگی حضرت امام (ره) در شورای عالی دفاع منصوب شد و مأموریت یافت تا به طور مرتب گزارش کار ارتش را ارائه نماید.

پس از شروع جنگ تحمیلی عراق علیه ایران، دوران حماسه ساز و پرتلاش دیگری آغاز می شود . دکتر چمران در آن دوران نمونه کامل ایثار، شجاعت و در عین فروتنی و کار مداوم و بدون سر و صدا و فقط برای رضای خدا بود . او بعد از حمله ناجوانمردانه ارتش صدام به مرزهای ایران و یورش سریع آنها به شهر ها و روستا ها و مردم بی دفاع ، نتوانست آرام بگیرد و به خدمت امام امت رسید و با اجازه ایشان و به همراه مقام معظم رهبری ، آیت الله خامنه ای که در آن زمان نماینده دیگر امام در شورای عالی دفاع و نماینده مردم تهران در مجلس شورای اسلامی بود ، به اهواز رفت. از آنجایی که او همیشه خود را در گرداب خطر می افکند و هراسی از مرگ نداشت، از همان بدو ورود دست بکار شد و در شب اول حمله چریکی ای را علیه تانکهای دشمن که تا چند کیلومتری شهر اهواز پیشروی کرده بودند، آغاز کرد.

مصطفی چمران گروهی از رزمندگان داوطلب را به گردخود جمع کرد وبا تربیت و سازماندهی آنان، ستاد جنگهای نامنظم را در اهواز تشکیل داد. این گروه کمکم قوت گرفت و منسجم شد و خدمات زیادی انجام داد. ایجاد واحد مهندسی فعال برای ستاد جنگهای نامنظم یکی از این برنامه ها بود، که به کمک آن جاده های نظامی به سرعت و در نقاط مختلف ساخته شد و با نصب پمپ های آب در کنار رود کارون و احداث یک کانال به طول حدود بیست کیلومتر و عرض یکصد متر در مدتی کوتاه ، آب کارون را به طرف تانکهای دشمن روانه ساخت، بطوری که آنها مجبور شدند چند کیلومتری عقب نشینی کنند و سدی عظیم مقابل خود بسازند. این عمل فکر تسخیر اهواز را برای همیشه از سردشمنان به دور کرد .

یکی دیگر از کارهای مهم و اساسی او از همان روزهای اول، ایجاد هماهنگی بین ارتش، سپاه و نیروهای داوطلب مردمی بود که در منطقه حضور داشتند. بازده این حرکت و شیوه جنگ مردمی و هماهنگی کامل بین نیروهای موجود، تاکتیک تقریباً جدید جنگی بود. چیزی که ابر قدرتها قبلاً فکر آن را نکرده بودند. متأسفانه این هماهنگی در خرمشهر به وجود نیامد و نیروهای مردمی تنها ماندند. او تصمیم داشت به خرمشهر برود ولی به علت خطر سقوط جدی اهواز، موفق نشد ولی چندین بار نیروهایی بین دویست تا یک هزار نفر را سازماندهی کرده و به خرمشهر فرستاد . آنان به کمک دیگر برادران خود توانستند در جنگی نا برابر مقابل حملات پیاپی دشمن تا مدتها مقاومت کنند.

پس از یأس دشمن از تسخیر اهواز، رژیم بعث عراق سخت به فتح سوسنگرد دل بسته بود تا رویای قادسیه را تکمیل کند و برای دومین بار به آن شهر مظلوم حمله کرد و سه روز تانکهای حزب بعث شهر را در محاصره گرفتند . روز سوم تعدادی از آنها توانستند به داخل شهر راه یابند. گزارش مهر همچنین می افزاید : دکتر چمران از محاصره تعدادی از یاران و رزمندگان شجاع خود در آن شهر سخت بر آشفته بود، با فشار و تلاش خود ومقام معظم رهبری ، ارتش را آماده ساخت که برای اولین بار دست به یک حمله خطرناک وحماسه آفرین و نابرابر بزنند و خود نیز نیروهای مردمی و سپاه پاسداران را در کنار ارتش سازمان دهی کرد و با نظامی نو و شیوه ای جدید از جانب جاده اهواز سوسنگرد به دشمن یورش بردند.

شهید چمران پیشاپیش یارانش، به شوق کمک و دیدار برادران محاصره شده در سوسنگرد، به سوی این شهر می شتافت که در محاصره تانکهای دشمن قرار گرفت. او سایر رزمندگان را به سوی دیگری فرستاد تا نجات یابند وخود را به حلقه محاصره دشمن انداخت؛ در این هنگام بود که نبرد سختی در گرفت؛ نیروهای کماندوی دشمن از پشت تانکها به او حمله کردند و او نیز در مصاف با دشمن متجاوز، از نقطه ای به نقطه دیگر و از سنگری به سنگردیگر می رفت. کماندوهای دشمن او را به زیر رگبار گلوله های خود گرفته بودند، تانکها به سوی او تیر اندازی می کردند و او شجاعانه و بدون هراس از انبوه دشمن و آتش شدید آنها سریع، چابک، به آتش آنها پاسخ گفته و هر لحظه سنگر خود را تغییر می داد.

در این درگیری همرزم چمران به شهادت رسید و اویک تنه به نبرد خود ادامه می داد و به سوی دشمن حمله می برد. تا آنکه در حین « رقصی چنین در میانه میدان» از دوقسمت پای چپ زخمی شد. با پای زخمی بر یک کامیون عراقی حمله برد و به غنیمت گرفت . او به کمک جوان چابک دیگری که خود را به مهلکه رسانده بود به داخل کامیون نشست واز دایره محاصره خارج شد .

دکتر چمران با همان کامیون خود را به بیمارستانی در اهواز رسانید و بستری شد. اما بیش از یک شب در بیمارستان نماند وبعد از آن به مقر ستاد جنگهای نا منظم رفت و دوباره با پای زخمی و دردمند به کار خود پرداخت. حتی در همان شبی که در بیمارستان بستری بود، جلسه مشورتی فرماندهان نظامی (تیمسار شهید فلاحی، فرمانده لشگر92، شهید کلاهدوز، مسئولین سپاه و سرهنگ محمد سلیمی که رئیس ستاد او بود)، استاندار خوزستان و نماینده امام در سپاه پاسداران (شهید محلاتی) در کنار تخت او در بیمارستان تشکیل شد .او در همان حال و همان شب پیشنهاد حمله به ارتفاعات الله اکبر را مطرح کرد.

شهید چمران به رغم اسرار و پیشنهاد مسئولین و دوستانش ، حاضر به ترک اهواز و ستاد جنگهای نا منظم و حرکت به تهران برای معالجه نشد . تمام مدت را در همان ستاد گذراند، در کنار بسترش و در مقابلش نقشه های نظامی منطقه، مقدار پیشروی دشمن و حرکت نیروهای خودی نصب شده بود و او که قدرت و یارای به جبهه رفتن نداشت، دائماً به آنها می نگریست و مرتب طرحهای جالب و پیشنهاد های سازنده در زمینه های مختلف نظامی، مهندسی و حتی فرهنگی ارائه می داد.

چمران پس از زخمی شدن، اولین بار برای دیدار با امام امت و بیان گزارش عازم تهران شد. به حضور امام رسید و حوادثی را که اتفاق افتاده بود و شرح مختصر عملیات و پیشنهادهای خود را ارائه داد. حضرت امام (ره) نیز پدرانه و با ملاطفت خاصی رهنمودهای لازم را ارائه می داد.

دکتر چمران از سکون و عدم تحرکی که در جبهه ها وجود داشت دائماً رنج می برد و تلاش می کرد که باارائه پیشنهادها و برنامه های ابتکاری حرکتی بوجود آورد. او اصرار داشت که هرچه زودتر به تپه های الله اکبر و سپس به بستان حمله شود و خود را به تنگ چزابه که نزدیکی مرز است رسانده تا ارتباطات شمالی و جنوبی نیروهای عراقی و مرز پیوسته آنان قطع شود. به گزارش مهر بالاخره در سی و یکم اردیبهشت ماه 1360، با یک حمله هماهنگ و برق آسا ارتفاعات الله اکبر فتح شد که پس از پیروزی سوسنگرد بزرگ ترین پیروزی تا آن زمان بود.

شهید چمران به همراه رزمندگان شجاع اسلام در زمره اولین کسانی بود که پا به ارتفاعات الله اکبر گذاشت؛ در حالی که دشمن هنوز در نقاطی مقاومت می کرد او و فرمانده شجاعش ایرج رستمی، دو روز بعد با تعدادی از یاران خود توانستند با فدا کاری و قدرت تمام تپه های شحیطیه (شاهسوند) را به تصرف در درآورند .

پس از پیروزی ارتفاعات الله اکبر، چمران اصرار داشت نیروهای ایرانی هرچه زودتر، قبل از این که دشمن بتواند استحکاماتی برای خود ایجاد کند، بسوی بستان سرازیر شوند که این کار عملی نشد و خود او طرح تسخیر دهلاویه را با ایثار و گذشت و فداکاری رزمندگان جان بر کف ستاد جنگهای نا منظم و به فرماندهی ایرج رستمی عملی ساخت.

شهادت :
در سی ام خرداد ماه 1360 یعنی یک ماه پس از پیروزی ارتفاعات الله اکبر، چمران در جلسه فوق العاده شورای عالی دفاع در اهواز با حضور مرحوم آیت الله اشراقی شرکت و از عدم تحرک و سکون نیروهاانتقاد کرد و پیشنهاد های نظامی خود را از جمله حمله به بستان را ارائه داد. این آخرین جلسه شورای عالی دفاع بود که در آن شرکت داشت و فردای آن روز، روز غم انگیز و بسیار سخت و هولناکی بود.

در سحر گاه سی و یکم خرداد 1360 ، ایرج رستمی فرمانده منطقه دهلاویه به شهادت رسید و شهید دکتر چمران بشدت از این حادثه افسرده و ناراحت بود. غمی مرموز همه رزمندگان ستاد، بخصوص رزمندگان و دوستان رستمی را فرا گرفته بود. شهید چمران، یکی دیگر از فرماندهانش را احضار کرد و خود، او را به جبهه برد تا در دهلاویه به جای رستمی معرفی کند . در لحظه حرکت، یکی از رزمندگان با سادگی و زیبایی گفت: « همانند روز عاشورا که یکایک یاران حسین (ع) به شهادت رسیدند، عباس علمدار او(رستمی) هم به شهادت رسید و اینک خود او آماده حرکت به جبهه است.»

بطرف سوسنگرد به راه افتاد و در بین راه مرحوم آیت الله اشراقی و شهید تیمسار فلاحی را ملاقات کرد. برای آخرین بار همدیگر را دیدند وبه حرکت ادامه دادند تا اینکه به قربانگاه رسیدند .

چمران همه رزمندگان را در کانالی پشت دهلاویه جمع کرد، شهادت فرمانده شان را به آنها تبریک و تسلیت گفت و با صدایی محزون و گرفته از غم فقدان رستمی، ولی نگاهی عمیق و پر نور و چهره ای نورانی و دلی مالا مال از عشق به شهادت و شوق دیدار پروردگار گفت: «خدا رستمی را دوست داشت و برد و اگرخدا ما را هم دوست داشته باشد، می برد.»

خداوند ثابت کرد که او را نیز دوست دارد و به سوی خود فرا خواند. چمران در مشهد دهلاویه سوسنگرد در حین سرکشی به مناطق و خطوط مقدم بر اثر اثابت ترکش خمپاره های دشمن به شهادت رسید .






      

 


«ولادت منجی عالم بشریت حضرت اباصالح المهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف»


خجسته ومبارک باد

 

 


 

 

 





      
<      1   2   3   4   5   >>   >