http://persiandrive.com/651518
معلمان سرشناس
- دکتر پولاک (معلم طب، جراحی و کحالی یا «علاج چشم»)
- دکتر ژرژ (معلم طب)
- دکتر گالی (معلم جراحی)
- موسیو دانتان (معلم تاریخ طبیعی)
- موسیو المر (معلم شیمی)
- موسیو داوید (معلم مهندسی و هندسه)
- بدیعاله واجد سمیعی (معلم ریاضی)
- عبدالغفار نجمالدوله (معلم ریاضی)
- عبدالرزاق بغایری معلم مهندسی و ریاضی)
- یوهان لوئیس شلیمر (معلم طب، بیماریهای جلدی و تشریح)
- ژول ریشار (او در ایران مسلمان شد و نام رضا را برای خود برگزید - معلم زبان فرانسه)
- یوسف ریشار («محمدرضا خان»(فرزند ژول ریشار) ملقب به «یوسف ریشارخان») (معلم زبان فرانسه)
- میرزا ملکمخان (معلم حساب، هندسه عام و لگاریتم)
- شیخ محمد صالح اصفهانی (معلم فارسی و عربی)
- متراتسو ایتالیایی (مربی سپاه و معلم پیاده نظام و فن آرایش لشکر یا تاکتیک)
- فاکتی ایتالیایی (معلم فیزیک، شیمی و دواسازی)
- دکتر کلوکه طبیب مخصوص شاه (معلم طب و جراحی)
تمام رشتهها، درس تاریخ، جغرافی، ریاضی و زبان خارجه داشتند.، میرزا آقا، میرزا جعفر، محمد حسن خان قاجار و شیخ محسنخان بودند. برخی از آنها در فرانسه این زبان را آموخته بودند.
دانشآموختگان
با پایان دوره تحصیل نخستین نسل دانشآموزان دارالفنون در سال 1858 اولین گروه از دانشآموختگان آشنا با علوم و معارف جدید اروپایی پا به عرصه اجتماع گذاردند. از آن پس و در همه دهههای بعد فارغالتحصیلان دارالفنون همواره از تاثیرگذارترین افراد در فضای سیاسی و اجتماعی ایران بودند. مشهورترین فارغ التحصیل از نسل اول دارالفنون، محمدحسنخان صنیعالدوله معروف به اعتماد السلطنه بود که پس از تحصیل در دارالفنون و سپس در فرانسه به سمت ریاست دارالترجمه همایونی و مترجم مخصوص ناصرالدین شاه و همچنین وزیر انطباعات (چاپ و نشر) رسید.[هرچند که دارالفنون از همان نسل نخست توانست اشتیاق به فراگیری علوم و معارف جدید به سبک اروپایی را در بین دانشآموزان برانگیزد، اما تفاوت آشکاری بین فارغاتحصیلان متاخرتر با نسلهای اولیه مشهود بود: به واسطه آموزش فراگرفته در دارالفنون، شرایط سیاسی کشور در عهد ناصری و آشنایی روزافزون با ایدههای ملیگرایانه و تفکرات روشنفکرانه متفکرین قرن هیجدهم فرانسه، نسلهای بعدی دانشآموختگان دارالفنون دارای وجوه ناسیونالیستی یا روشنفکری بیشتری بوده و نسبت به شرایط سیاسی و اجتماعی ایران وقوف بیشتری داشتند.این نسل از فارغ التحصیلان دارالفنون نسبت به سایر هموطنان خود درک بهتری از دنیای جدید و رابطه و جایگاه ایران در این دنیا داشته و نسلی از منتقدین طبقه حاکم، جزم اندیشی دینی و عقبافتادگی فرهنگی را بوجود آوردند. بسیاری از فارغ التحصیلان دارالفنون وارد فعالیتهای سیاسی شده و در جنبش مشروطه مشارکت تاثیرگذاری داشتند: صنیعالدوله و احتشام السلطنه اولین و دومین روسای مجلس شورای ملی و میرزا جهانگیرخان روزنامه نگار و مدیر روزنامه تاثیرگذار صور اسرافیل از دانشآموختگان دارالفنون بودند. بسیاری از معلمین و فارغ التحصیلان دارالفنون پس از تاسیس دانشگاه تهران به استادی این دانشگاه رسیدند و تعدادی در مقامهای مهم دولتی نظیر وزارت و یا حتی نخست وزیری در نظامهای سیاسی بعدی قرارگرفتند
دارالفنون در روز روز یکشنبه ششم دی ماه 1230 برابر با پنجم ربیعالاول 1268 قمری، سیزده روز پیش از قتل امیرکبیر و با حضور ناصرالدین شاه، آقاخان نوری صدراعظم جدید و گروهی از دانشمندان و معلمین ایرانی و اروپایی با 30 نفر شاگرد رسماً گشایش یافت.در آن زمان هفت معلم اتریشی، آموزش محصلینی را که اغلب از خانوادههای مهم و بانفوذ بودند، بر عهده داشتند. با وجود آغاز به کار مدرسه عملیات ساختمانی آن تا سال 1269 هجری قمری ادامه داشت. در سال 1304 قمری نیرالملوک وزیر علوم تالار نمایشی در مدرسه ساخت تا مکانی برای اجرای تئاتر باشد. از آن زمان درِ اصلی مدرسه در خیابان همایون بسته و دری به خیابان ناصریه سابق و ناصر خسرو فعلی گشوده شد..[6] بعدها با اعتراض سفیر انگلستان به ملیت اتریشی این افراد، چند استاد ایتالیایی، فرانسوی و آلمانی نیز به این افراد اضافه شدند. سه استاد ایرانی طب، عربی و جغرافیا و یک استاد فرانسوی مقیم ایران نیز بزودی به این جمع افزوده شدند
رشتههای تحصیلی
رشتههای تحصیلی در دارالفنون شامل هفت رشته پیاده نظام، سواره نظام، توپخانه، پزشکی و جراحی، داروسازی و کانیشناسی بود. کلاسهای هر درس و هر رشته ثابت و مشخص بود
دروس عمومی
زبان خارجی ابتدا فرانسه بود و بعد روسی و انگلیسی هم تدریس میشد. معلمان ابتدایی زبان فرانسه افرادی چون ملکمخان
روسا
روسای دارالفنون معمولاً از مهمترین مقامهای سیاسی مملکت بودند. افراد زیر به ترتیب روسای دارالفنون بودند:
- میرزا محمد علی خان شیرازی (وزیر امور خارجه)
- عزیز خان مکری (سردار کل یا وزیر جنگ)
- میرزا محمد خان امیر تومان
- علیقلی میرزا اعتضاد السلطنه (اولین وزیر علوم ایران)
- رضاقلی خان هدایت (به مدت هیجده سال ناظم و سپس رییس مدرسه شد)
- علیقلیخان هدایت پسر رضاقلی خان هدایت بعدها ملقب به مخبرالدوله شد.
- جعفرقلیخان هدایت برادر کوچک علیقلی خان ملقب به مخبرالملک
- محمدحسینخان ادیبالدوله
- رضاقلی هدایت پسر جعفرقلیخان هدایت
اعتضادالسلطنه عموی ناصرالدین شاه، مشهورترین رییس دارالفنون و رضاقلیخان هدایت مشهورترین ناظم دارالفنون بودند و دوران درخشان دارالفنون در زمان مدیریت آنها بودهاست. یک نفر کتابدار، یک نفر آجودان، یک ناظر، یک صندوقدار، یک نفر منشی که فعالیتهای مدرسه را ثبت میکرد، یک نفر مؤذن، تعدادی نگهبان و فراش جزو ساختار اداری دارالفنون بودند.
استادان
داودخان مسیحی به عنوان نماینده امیرکبیر به اتریش رفت تا به سفارش وی 7 استاد در زمینه کارهای نظامی و امور وابسته به آن، استادی برای آموزش فیزیک، شیمی و داروسازی و دو معدنچی که در کار معدن توانمند باشند را به خدمت بگیرد. بدین ترتیب 7 استاد به ایران دعوت و به عنوان اولین استادان دارالفنون مشغول به کار شدند. نام این هفت نفر عبارتند از[:
- یاکوب ادوارد پولاک (Polak)، معلم طب
- دکتر فوکتی (Focckette)، معلم طبیعیات و داروسازی
- چارنوتا (Charnota)، معلم معدنشناسی
- زاتی (Zatti)، معلم ریاضیات و هندسه
- موسیو کرشیش(Kerziz)، معلم توپخانه
- آلفرد بارون دی گومنس(Cumoans)، معلم پیادهنظام
- نمیرو (Nemiro)، معلم سوارهنظام
اضافه بر این هفت نفر شخصی به نام موسیو ریشارد (Richard) فرانسوی که فارسی را خوب میدانست و تقریباً ایرانی شده بود و میرزاملکمخان که از رامنه? جلفا بود و مدتی سمت وزیر مختاری در انگلستان را به عهده داشت نیز برای تدریس در رشتههای زبان فرانسه و جغرافیا برای دارالفنون استخدام شدند. معلمان اروپایی همه در رشته مربوط به خود افراد دانشمندی بودند و علاوه بر وظایف تدریسی به تالیف کتابهای درسی هم میپرداختند.
بعدها معلمینی از ایتالیا، آلمان و فرانسه نیز استخدام شدند.
دارُالفُنون نام مدرسهای است که به ابتکار امیرکبیر در زمان ناصرالدینشاه برای آموزش علوم و فنون جدید در تهران تأسیس شد. دارالفنون را میتوان نخستین دانشگاه در تاریخ مدرن ایران دانست. در نوشتههای ایرانی، تا دیرزمانی همه? دانشگاههای خارجی را دارالفنون میخواندند امیرکبیر پس از سفر به روسیه، متوجه نیاز فوری کشور به مرکز آموزش عالی گردید. لذا از ابتدای صدارت خود، برای ایحاد این مرکز تلاش کرد. ولی متأسفانه هیچگاه شاهد افتتاح آن نشد. چرا که نخستین دسته از اساتید به سرپرستی دکتر یاکوب ادوارد پولاک، دو روز پس از دستگیری و تبعیدامیرکبیر به تهران رسیدند و با استقبال گرمی مواجه نشدند. قریب 14 سال پس از تاسیس مدرسه عالی دارلفنون و کمی پس از مدرسه ابتدائیرشدیهتبریز، مدرسه شوکتیهبیرجند سومین مدرسه از نوع مدارس جدید در ایران محسوب میشود که به دنبال آن دبیرستان شوکتیه و مدارس دشت بیاض نهبندان، سربیشه، خوسف و دبستان دخترانه شوکتی افتتاح گردید
عید کمال دین . سالروز اتمام نعمت و هنگامه اعلان وصایت و ولایت
امیر المومنین علیه السلام
بر شیعیان و پیروان ولایت خجسته باد
دکتر غلامعباس توسلی درباره ایشان میگویند:
"دکتر صدیقی به عنوان یک جامعه شناس ایرانی هم در ایران و هم در سطح بینالمللی مطرح بود و همین باعث شده بود که ایشان در جامعه شناسی از اقتدار ویژهای برخوردار باشد و در این اقتدار هیچ کس شک و تردیدی نداشت و همه استادان و دانشجویان اتوریته ایشان را پذیرفته بودند و حتی کسانی چون دکتر مهدوی و دکتر فردید هم در جلسات انجمن علوم اجتماعی شرکت میکردند. آن زمان هنوز کلمه "جامعه شناسی" به وجود نیامده بود و دکتر مهدوی و دیگران از کلمه "علمالاجتماع" استفاده میکردند و این دکتر صدیقی بود که کلمه «جامعه شناسی»را در زبان فارسی به عنوان معادل "Sociology " وضع کرد. جنبه و وجه تأسیس ایشان از خود کلمه "جامعه شناسی" شروع میشد و شرایط مثل زمان کنونی نبود که این همه مترجم وجود داشته باشد و این میزان کتاب ترجمه شود. بعدها هم که عصرهای یکشنبه در اتاق دکتر صدیقی در جلسات انجمن علوم اجتماعی شرکت میکردیم حدود 200 لغت وضع کردیم که در این جلسات هم دکتر صدیقی نقش ویژهای داشت. به عنوان مثال ایشان به جای کلمه "Social Institution" برای اولین بار کلمه "نهاد اجتماعی" را پیشنهاد کرد که جا افتاد و بین فعالان این حوزه جای بسیار خوبی هم پیدا کرد و بعداً هم "نهادگرایی" به عنوان یک رشته درآمد.
در مجموع به لحاظ خصلتهای شخصی و نوع تربیت و فرهنگی که داشت فرد نمونهای بود که نمیشد ایرادی به او گرفت. اگر کسی کار اشتباهی میکرد، تکه کلامش این بود که میگفت: آقا تو اینجا غلط کردی، یعنی اشتباه کردی. گاهی هم بچه ها را از کلاس بیرون میکرد، با وجود سختگیرهایی که داشت همه علاقمند بودند که سر کلاسش بروند. بیان بسیار خوبی داشت، همان طور که قلم بسیار خوبی داشت. از اصولی که قبول داشت، کوتاه نمیآمد و همیشه میگفت "قولوا الحق ولو علی انفسکم" حق را بگوئید ولو اینکه بر خلاف میلتان باشد. به شوخی یا جدی بچه ها میگفتند یک بار راننده دکتر صدیقی از چراغ قرمز رد شده، دکتر صدیقی گفته: نگه دار و بعد رفته به پاسبان گفته: آقا بیا این راننده من را جریمه کن، ایشان خلاف کرده است. خودش از جیبش پول در میآورد و میدهد تا قانون رعایت شود. وقتی هم با ماشین به دانشگاه میآمد با ماشینش وارد دانشکده نمیشد. در همان خیابان علایی از ماشین پیاده میشد و پیاده به دانشکده میآمد و با این کار میخواست حس احترامش به دانشگاه را نشان دهد. دکتر صدیقی عمود خیمه علوم اجتماعی بود و وجودش باعث میشد که هیچ نوع کجرویی در علوم اجتماعی وجود نداشته باشد.
او بزرگترین کاستی این ملت را چنین ترسیم کرد: "بزرگترین عیب ما بیانصافی است. بیانصافی دردآوری دربارهی دیگران" و در جای دیگری نوشت: "جامعهای شایسته بقاست که در آن انسان ارجمند و عزیز و گرامی باشد". دکتر صدیقی متاثر از مکتب جامعه شناسی فرانسوی و به ویژه دورکیم و موس بود و تبیین امر اجتماعی را در ارتباط با امر یا امور اجتماعی دیگرمی دانست. وی تحت تاثیر مکتب جامعه شناسی آمریکا قرار نگرفت. از تحلیل های مارکسیستی به دور بود، برای فرهنگ و جامعه نقش زیادی قائل بود و میان علم جامعه شناسی و فرهنگ ایران و معارف اسلامی پیوند زد. اکنون از معرفی جامعهشناسی یا علم اجتماعی، توسط روانشاد دکتر غلامحسین صدیقی، به آموزش عالی ایران، حدود نیم قرن میگذرد. از آن روز تا کنون، با وجود دشواریهایی که وجود داشته، جامعهشناسی به تدریج به یک رشته معتبر و گسترده در در دانشگاههای کشور تبدیل شده است. به علاوه، مباحث و واژگان جامعهشناسی به حوزههای سیاسی، مدیریتی، رسانهای، و از طریق آن، حتی به گفتگوهای روزمره هم وارد شده است.
زندگینامه دکتر غلامحسین صدیقی، پدر جامعه شناسی ایران
غلامحسین صدیقی بنیانگذار و پدر رشته جامعه شناسی در ایران است. غلامحسین صدیقی در آذرماه 1284 در محله سرچشمه تهران به دنیا آمد. پدر او حسین صدیقی ملقب به اعتضاد دفتر از اهالی ناحیه نور مازندران بود. صدیقی تحصیلات ابتدائی و متوسطه را در مدارس جدید آن زمان، اقدسیه، آلیانس فرانسه و دارالفنون، به پایان رسانید و در شهریور ماه 1308 درجمع محصّلین دوره دوّم، که وزارت معارف برای اکمال تحصیل به اروپا فرستاد، به فرانسه رفت و ...
...دورههای دانشسرای مقدماتی و دانشسرای عالی و نیز دوره لیسانس و دکترا را در دانشگاه پاریس به پایان برد و در اسفند 1316 از رساله دکترای خویش با عنوان " جنبشهای دینی در قرون دوم و سوم هجری " دفاع کرد و بی درنگ به ایران بازگشت. در اوایل سال 1317 جامعه شناسی را درایران بنیان نهاد و واژه جامعه شناسی را برای این رشته برگزید. تدریس جامعه شناسی را با یک درس در سال 1319 در دانشکده ادبیات و دانشسرای عالی آغاز کرد و آنرا در اوایل دهه 1350 به درخت تنومند دانشکده علوم اجتماعی و تعاون دانشگاه تهران، باگروه های آموزشی و بخش های پژوهشی متعدّد، گسترش داد. صدیقی جامعه شناسی نظری را که با تاریخ فلسفه پیوند دارد، خوب می دانست و تاریخ فلسفه هم درس می داد.
مهمترین خدمت علمی و فرهنگی دکتر صدیقی تأسیس موسسه مطالعات و تحقیقات اجتماعی در دانشگاه تهران در سال 1327 بود که در سال 1351 به دانشکده علوم اجتماعی تبدیل شد. دکتر صدیقی پس از آزادی از زندان به پیشنهاد و حمایت دکتر اقبال رییس دانشگاه تهران و حمایت و اصرار دکتر احسان نراقی مسوولیت تاسیس موسسه مطالعات اجتماعی را پذیرفت. وی از بنیانگذاران کنگره هزاره ابوعلی سینا بود و هنگامی که کنگره در اردیبهشتماه 1333ش در همدان تشکیل شد، در زندان لشکر 2 زرهی تهران به سر میبرد. پروفسور لوئی ماسنیون با اجازه شاه در زندان از وی دیدار می کند. وی در پاسخ به لویی ماسینیون به مناسبت دعوت او از دکتر صدیقی برای تدریس در دانشگاه پاریس گفتند " ایران وطن من است و من به ایرانی بودن خود افتخار می کنم، حتی اگر این امر به بهای جان من تمام شود، چون من هر چه دارم از این آب و خاک است."
وی در سال 1352 به افتخار بازنشستگی نایل گردید ولی با عنوان استاد ممتاز تا 1358 همچنان به تدریس در دانشکدهی علوم اجتماعی ادامه میداد. وی را پدر علم جامعه شناسی در ایران دانسته اند.
غلامحسین صدیقی در آذرماه 1284 در محله سرچشمه تهران به دنیا آمد. پدر او حسین صدیقی ملقب به اعتضاد دفتر از اهالی ناحیه نور مازندران بود. صدیقی تحصیلات ابتدائی و متوسطه را در مدارس جدید آن زمان، اقدسیه، آلیانس فرانسه و دارالفنون، به پایان رسانید و در شهریور ماه 1308 درجمع محصّلین دوره دوّم، که وزارت معارف برای اکمال تحصیل به اروپا فرستاد، به فرانسه رفت و ...
...دورههای دانشسرای مقدماتی و دانشسرای عالی و نیز دوره لیسانس و دکترا را در دانشگاه پاریس به پایان برد و در اسفند 1316 از رساله دکترای خویش با عنوان " جنبشهای دینی در قرون دوم و سوم هجری " دفاع کرد و بی درنگ به ایران بازگشت. در اوایل سال 1317 جامعه شناسی را درایران بنیان نهاد و واژه جامعه شناسی را برای این رشته برگزید. تدریس جامعه شناسی را با یک درس در سال 1319 در دانشکده ادبیات و دانشسرای عالی آغاز کرد و آنرا در اوایل دهه 1350 به درخت تنومند دانشکده علوم اجتماعی و تعاون دانشگاه تهران، باگروه های آموزشی و بخش های پژوهشی متعدّد، گسترش داد. صدیقی جامعه شناسی نظری را که با تاریخ فلسفه پیوند دارد، خوب می دانست و تاریخ فلسفه هم درس می داد.
مهمترین خدمت علمی و فرهنگی دکتر صدیقی تأسیس موسسه مطالعات و تحقیقات اجتماعی در دانشگاه تهران در سال 1327 بود که در سال 1351 به دانشکده علوم اجتماعی تبدیل شد. دکتر صدیقی پس از آزادی از زندان به پیشنهاد و حمایت دکتر اقبال رییس دانشگاه تهران و حمایت و اصرار دکتر احسان نراقی مسوولیت تاسیس موسسه مطالعات اجتماعی را پذیرفت. وی از بنیانگذاران کنگره هزاره ابوعلی سینا بود و هنگامی که کنگره در اردیبهشتماه 1333ش در همدان تشکیل شد، در زندان لشکر 2 زرهی تهران به سر میبرد. پروفسور لوئی ماسنیون با اجازه شاه در زندان از وی دیدار می کند. وی در پاسخ به لویی ماسینیون به مناسبت دعوت او از دکتر صدیقی برای تدریس در دانشگاه پاریس گفتند " ایران وطن من است و من به ایرانی بودن خود افتخار می کنم، حتی اگر این امر به بهای جان من تمام شود، چون من هر چه دارم از این آب و خاک است."
وی در سال 1352 به افتخار بازنشستگی نایل گردید ولی با عنوان استاد ممتاز تا 1358 همچنان به تدریس در دانشکدهی علوم اجتماعی ادامه میداد. وی را پدر علم جامعه شناسی در ایران دانسته اند.